A business marriage

"A business marriage"
"P¹⁵"
/ چرا فعلا بمونین بعدا برین
_ نه پدر نمیشه بعداً هم میایم و بهتون سر میزنیم.
/ باشه عروس عزیزم امیدوارم خوشبخت بشین خیلی بهم میاین
+_ ممنون پدر
+ خدافظ پدر دیگه ما میریم
_ خدافظ پدر
/ خدافظ
از خونه خارج شدیم و رفتیم تو ماشین و کوک ماشین رو روشن کرد و حرکت کردیم...
_ کوکی
+ چیه؟
_ میگم پدر خیلی خوبی داری
+ اهوم میدونم!
_ راستی نگفتی چ..چرا داشتی گریه میکردی؟ البته ببخشید که میپرسم
+ هعیی اشکالی نداره راستش خب همه چی بیست سال پیش اتفاق افتاد من و مادرم و پدرم توی یه ماشین بودیم و داشتیم به سمت جزیره ججو‌ حرکت میکردیم همه چی خیلی عادی بود تا وقتی که یه ماشین دیگه اومد و خورد به ماشین ما و فقط من و پدرم زنده موندیم و مادرم... دیگه بقیش رو خودت میدونی.
_ وای چقدر بد یعنی تو فقط پنج سالت بود؟!
+ اهوم خیلی دوران سختی بود و همون موقع بود که من افسردگی گرفتم...
_خب ببینم داریم کجا میریم؟
+ میریم شرکت دیگه😑
_ اها حواسم نبود کوک میشه امروز رو نیام شرکت؟
+ برای چی؟
_ چون امروز با دوستم می‌خوام برم بیرون
(بچه ها امروز قرار بود بورام با یونا بره بیرون)
+ کجا؟
_ حالا چیکار داری که کجا میخوام برم؟
+ هیچی همینجوری پرسیدم
_ میریم سینما
+ اها باشه پس کجا ببرمت؟
_ اگه میشه منو ببر خونه خودم
+ باشه...

لایک و کامنت یادتون نره...!
شرط های پارت بعد:
۱۵ لایک
۵ کامنت
اگه شرطا کامل شن پارت بعد رو میذارم...🥺💜
دیدگاه ها (۲۰)

"A business marriage""P¹⁷_ یااا چ..چ.. چیکار میکنیی؟😳+ (پوزخ...

"A business marriage""P¹⁸"آخه این رئیس پررو رو ببین خب دیگه ...

"A business marriage""P¹⁴"بورام ویو سرشو گرفتم و گذاشتم رو ش...

"A business marriage""P¹³"جونگکوک ویومن هر موقع که یاد مادرم...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐عشق مافیاصبح ساعت 10ویو جونگ کوک از تخت اومدم بیرون وا...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

کوک بعد کار های شرکت با جیمین به سمت خونه ام رفتیم .وقتی رسی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط