فیک ٢

(:

تهیونگ دستشو انداخت دور کمر الین و یواش یواش بردش سمت پشت بوم. هوا یه جوری بود که انگار می‌خواست خودشو بغل کنه، الینم یه کم جمع شد تو خودش. رسیدن بالا، تهیونگ درو قفل کرد، صداش عین تِق اومد.

الین یه نگاه بهش انداخت و گفت: چرا قفل کردی درو؟!

تهیونگ یه ما*چ آروم از گردن الین گرفت. نفسش که خورد به پوستش، یه جوری شد. گفت: می‌خوام راحت باشیم... کسی نیاد بالا هی بگه چته، چطوره.

الین یه خنده کوچیک کرد. دیوونه‌ای تو.

تهیونگ یه لبخند شیطون زد. آره، دیوونه خودتم. یه کم جدی شد و گفت: "راستی..."

الین نذاشت حرفش تموم شه: اوپا، این دختره امروز چی می‌گفت به من آخه؟
تهیونگ اخماش رفت تو هم: اولاً وسط حرفم نپر دیگه. دوماً چی میگفت مگه؟

الین یه کم مِن و مِن کرد. می‌گفت سال پیش یه دختری دوست دخترت بوده... اسمش چی بود... آها، نایا. می‌گفت تو کشتیش! راسته؟ صداش یه لرزه ریز داشت.

تهیونگ یه ابروشو انداخت بالا و یه پوزخند زد. عه! اینو دیگه از کجا درآورده؟ چه نامردیه! الکی واسه آدم حرف درمیارن. آره، دوست دخترم بود... ولی خودکشی کرد بدبخت. منم اونجا بودم... نفهمیدم اصلاً چرا این کارو کرد.
صداش یه جوری بود، انگار یه غمی توش قایم کرده بود.

الین سرشو تکون داد، انگار خیلی ناراحت شده باشه. چه بدشانس بوده.
تهیونگ یه پاکت سیگار از تو جیبش درآورد. سیگار می‌کشی؟

الین یه کم فکر کرد و گفت: آره.
تهیونگ یه سیگار گذاشت لب الین و آتیشش زد. بعدم یه دونه واسه خودش روشن کرد.

الین یه پک زد و یه کم سرفه کرد. این چرا اینجوریه؟ مزه‌اش فرق داره.
تهیونگ یه پک زد و دودشو داد بیرون. گله.

الین چشماش چهارتا شد. چیییی؟ من که تا حالا از اینا نکشیده بودم!

تهیونگ یه لبخند زد، انگار یه رازی رو می‌دونه. "خب، الان با من داری تجربه‌اش می‌کنی دیگه."

الین لبه پشت بوم نشست و پاهاشو تو هوا تکون داد. "دوست دارم."

تهیونگ رفت کنارش نشست و دستشو انداخت دور گردنش. ولی من بیشتر.
الین یه کم فکر کرد و بعد پرسید: چرا باید بگم اوپا؟ اصلاً یعنی چی؟"

تهیونگ خندید. تو کشور ما به داداش بزرگتر یا دوست پسرت میگن اوپا دیگه."

الین سرشو تکون داد. آهان...
دیدگاه ها (۱)

فیک٣

فیک ۴

ببخشید که نزاشتم ولی بجاش فردا میزارم 🥺خب؟؟

ساعت 2:00 صبح ، نیویورک در سکوت غرق شده بود، اما در سالن مدر...

black flower(p,309)

عاقبت شیخ هفتاد سالهای که عاشق یک دختر مسیحی شد!

"𝙼𝙰𝙵𝙸𝙰 𝚆𝙰𝙸𝙵""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟷𝟷"پیشبند و دور کمرش گره زد و کنارم وایستا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط