عاقبت شیخ هفتاد سالهای که عاشق یک دختر مسیحی شد!
گاهی تو زندگی یه چیزهایی پیش میاد که هیچجور نمیتونی با عقل توضیحش بدی. همون لحظههایی که یه نفر یا یه اتفاق، یهویی میزنه زیر تمام چیزهایی که فکر میکردی ازشون مطمئنی. انگار یکی میاد همه خطکشیها و قانونهات رو پاک میکنه و میگه: «خب حالا حقیقتاً چی میخوای؟»
همینجاست که میفهمی آدم تا زمانی که فقط تو چارچوب خودش میچرخه، اصلاً نمیفهمه چقدر میتونه تغییر کنه. بعضی اتفاقها شاید از بیرون عجیب یا حتی اشتباه به نظر برسن، اما از نزدیک شبیه یه امتحان بزرگن؛ امتحانی که نه برای خراب شدن آدمه، بلکه برای اینه که یه چیز عمیقتر رو ببینه، یه کشف توی وجود خودش.
گاهی لازم میشه یه کم زمین بخوری، یه کم غرورت ترک برداره، یه کم برنامههات بریزه بههم… تا بفهمی تهِ دلت چی میگذره و اصلاً کجای ماجرا ایستادی. خلاصه بعضی مسیرها رو نمیشه با منطق شروع کرد؛ با یه حس شروع میشن و کمکم یه چیز دیگه از تو میسازن
کتاب منطق الطیر عطار نیشابوری
همینجاست که میفهمی آدم تا زمانی که فقط تو چارچوب خودش میچرخه، اصلاً نمیفهمه چقدر میتونه تغییر کنه. بعضی اتفاقها شاید از بیرون عجیب یا حتی اشتباه به نظر برسن، اما از نزدیک شبیه یه امتحان بزرگن؛ امتحانی که نه برای خراب شدن آدمه، بلکه برای اینه که یه چیز عمیقتر رو ببینه، یه کشف توی وجود خودش.
گاهی لازم میشه یه کم زمین بخوری، یه کم غرورت ترک برداره، یه کم برنامههات بریزه بههم… تا بفهمی تهِ دلت چی میگذره و اصلاً کجای ماجرا ایستادی. خلاصه بعضی مسیرها رو نمیشه با منطق شروع کرد؛ با یه حس شروع میشن و کمکم یه چیز دیگه از تو میسازن
کتاب منطق الطیر عطار نیشابوری
- ۶۰.۲k
- ۰۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط