دکمههای پیراهنم

دکمه‌های پیراهنم
خواب انگشتان تو را می‌بینند
و کفش‌هایم می‌سوزند
در آرزوی پابه پایی با کفش‌های تو!

شالِ من
نمی‌تواند خاطره‌ی شانه‌هایت را از خاطر ببرد،
شلوارم دنبال می‌کند مرا در خانه
و می‌خواهد دوباره
او را به قدم زدن در کنار تو ببرم...
پس چگونه انتظار داری از تو نخواهم
به من وعده‌ی دیداری بدهی؟

"یغما گلرویی"
دیدگاه ها (۶۲)

خودکار بیکم جوهرش پره ولی انگار بی جونه دوکلمه مینویسه بعد...

انگار یکی از آخرین تلفن ها بود! گفتی: سالهای سرسبزی ِ صنوبر...

پنج سال گذشت پنج سال من نامه نوشتم خاطره نوشتم دفتر پر کردم...

به اندازه تمام بارونا دلتنگ" بارونم" ....#مهرانا :(

خاطراتِ تو ،نه ارو است که بسوزاندو نه زلزله ای سهمگین ، که و...

لطفا به بندِ اولِ سبابه ات بگو کمی حوصله اش بیشتر شود تا حضو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط