حس های ممنوعه🍷🥂۱۱

۷:۳۰
ویوکوک
تو خواب بودم که صدای زنگ خواب ۷ پادشاهمو ازم گرفت هنوز درد دیروز و داشتم حساسیتی که به فلفل داشتم خیلی شدیده پاشدم دستشور دستو صورتمو شستم و رفتم پایین داشتم از پله ها میومدم خانمی رو روی مبل دیدم مبل ها به پشت پله ها بود و نتونستم بفهمم
+اجوماااا
که اون زن به پشت برگشت سطل یخ روم خالی شد دقیقا کسی که هیچوقت نمیتونم باهاش بد رفتار کنم
مامانم بود لحظه‌ای زمان وایستاد
×هوییی با توام
+ا.....ا... سلام مادر
×ناراحت شدی اومدم
+نه...نه چیزه یعنی چیز خوش اومدی
گوی مشکیش به خستگی اومدن مادرش تبدیل شد
+باز اتفاقی افتاده
روی مبل روبه روش نشست
×این خدمتکار های دیگت کجان
+مامان جواب منو بده
×چرا انقدر سریع میخوای بری سر اصل مطلب
+چرا انقدر میپیچونی خبر بد یا خوب نکنه خواهر اومده(با ذوق)
×دیگه نمیخوام قیافه هرزشو ببینم
+در موردش درست صحبت کن
×اولن با من درست صحبت کن دومن اون خواهر ناتنیته
+که چی،اون منو با اجوما بزرگ کرد
×یعنی میگی من تورو بزرگ نکردم
+هوففففف خب کی میری سر اصل مطلب
×صبررر کنن خب کارات چطور پیش میره
+برای چی؟ مهمه؟
×اره تو بگو
+پول میخوایییی
×وااااااا پسر میدونی سریع میرم سر اصل مطلب
که صدای اجوما به صدا در اومد
&صبح بخیر پسرم
+صبح بخیر اجوما میشه یه قهوه برای من بیارین
&چشم
+ممنون
+خب یک پنجم ارث بابا هم تموم کردی
×وا نه اصلا موضوع پول نیست
+بگو
×میدونی که بزرگترین خاندان ما جئون بسیار بزرگه پدرت هم وصیتی در وصیتنامه اش داشت که در سن ۲۹ الی ۳۰سالگی بگم الان هم که ۲۹ سالت شده بهتره این موضوع رو بدونی،این خاندان باید ادامه پیدا کنه و نوه بنده بدنیا بیاد
+چی؟
×باید به وصیتنامه پدرت عمل کنی،وارث بیاری
دیدگاه ها (۲)

حس های ممنوعه🍷🥂۱۲

حس های ممنوعه🍷🥂۱۳

حس های ممنوعه🍷🥂۱۰

حس های ممنوعه🍷🥂۹

نام فیک: عشق مخفیPart: 25ویو جیمین*هوففف میدونستم سر شغلم چن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط