من به یادت از غمت در زیر باران می روم

.
من به یادت از غمت در زیر باران می روم
با خیالت در سرم در آن خیابان می روم
می شوم ابری ترین وقتی که باران می زند
از غم تنهایی ام در این زمستان می روم
بی تو باران و غمش دارد عذابی در دلم
بی تو با تنهایی ام سرد و پریشان می روم
زیر باران از غمت با چتر خود در این هوا
با غمی اندازه ی میلاد تهران می روم
می رسم تا خانه ام با درد عشقت در دلم
با لبی خندان ولی با درد پنهان می روم
.
.
.
#محمدصادق_رزمی
دیدگاه ها (۱)

اسیر عشق...

دستم بگیر .دستم را تو بگیر . التماس دستم را بپذیر .درمانی با...

من گفته بودم عاشقم، اما فراموشش کن ای دوست!از عشق اگر یک شعل...

مانده حسرت بر دلم، در زیر باران، باز همدست تو در دست من، در ...

شده ام در قفس خاطره ها زندانیدردم این است که هم دردی و هم در...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط