قسمت اول پارت سوم
قسمت اول پارت سوم
مامان مامان تقصیر منه مگه نه مامان توراخدا به من نگاه کن ، منو نگاه کن
داد میزدم و اشک میریختم اما مامان فقط میخندید و اروم دستشو روی سرم گذاشت و موهام رو نوازش کرد بغض داشت خفم میکرد :
مامان مامان باهام حرف بزن مامان ی بار دیگه صدام کن
مامان لبخندی زد و گفت :
چند بار بگم جیسو تا اروم بگیری عزیز دلم ...
به یکباره با لحن جدی گفت :
تو اصلا میدونی من کیم ؟حاضرم همه چیمو بدم تا همیشه لبخند بزنی بهم قول بده قول بده که خودتو ازاین مخمصه نجات بدی تو باید همیشه...همیشه بخندی حتی... حتی بعد از من
خواستم چیزی بگم خواستم بگم نو باشی من همیشه میخندم قول میدم اما باثابت شدن و افتادن دستش از روی سرم نفسم رفت بلند شدم داد زدم ، فریاد زدم ،مامان مامان منو نگاه کن مامان منو ببین دارم میخندم قول میدم بخندم مامان چشاتو باز کن مامان منو ببین مامان چرا چیزی نمیگی مامان الان وقت خواب نیس مامان نگام کن مامان ی بار دیگه بگو جیسو مامان ، دستشو گرفتم چرا سرد دستای گرم مامانم چرا الان سرده مامانم دیگه نفس نمیکشید مامان ...
شکه قدم به عقب گذاشتم من من باعثش بودم مامانم مامان قشنگم چشاشو بسته بود من باعث مرگش بودم اره ؟
مامان ی بار دیگه نگام کن ....
با خوردن دستی به صورتم از خواب پریدم و صورت بهت زده رزی رو روبه روی صورتم دیدم خودم رو بالا کشیدم و دستی به صورتم کشیدم خیس بود رزی لبخند بغض داری زد و گفت :
خوبی ؟! دوباره خواب مامانتو دیدی نه ؟!
سرمو تکون دادم و از جام بلند شدم که به یکباره کشید شدم توی بغلش یاد کریس افتادم اروم گفتم :
چرا کاری کردی که هم من عذاب بکشم هم اون کریس ؟پسری که نه من اونو میشناسم نه اون منو
ازم فاصله گرفت زمزمه وار گفت :فقط کمکش کن ...ارومش کن خودت میدونی چطوری ی کاریش بکن .
رفت بدون هیچ حرف اضافه ای و من به این یقین پیدا کردم که دیگه توان روبه رو شدن با اون پسر رو ندارم و تنها راه فراموش کردن تو اون زما فقط میتونست ی دوش اب سرد باشه ...
حوله بدست در حال خشک کردن موهام بودم که باصدای زنگ خوردن گوشیم از روی میز برش داشتم و بدون توجه تماس رو وصل کردم که صدای بابا توی گوشم پیچید :الو بابا جیسو
نفس عمیق کشیدم بعد از شیش ماه صداش رو میشنیدم واینکه شمارمو از کجا گیر اورده بود سوال پر شده تو ذهنم بود ،باصدای بابا به خودم اومدم :
جیسو بابا نمیخوای باهام حرف بزنی
س...سلام
خوبی بابا
من ...شاید بهتر باشه
نمیخوای بزاری صداتو بشنوم من حتی نمیدومم چرا نباید دیگه نتونم ببینمت
بابا بهتره که مثل تموم این لحظه ها ندونی که چیشد که به اینجا رسید ....
جیسو من میخو...
بین حرفش پریدم گفتم:بابا خدافظباقطع شدن تماس گوشی رو پایین اوردم و به سینم چسبوندم شاید اگه جین نبود
مامان مامان تقصیر منه مگه نه مامان توراخدا به من نگاه کن ، منو نگاه کن
داد میزدم و اشک میریختم اما مامان فقط میخندید و اروم دستشو روی سرم گذاشت و موهام رو نوازش کرد بغض داشت خفم میکرد :
مامان مامان باهام حرف بزن مامان ی بار دیگه صدام کن
مامان لبخندی زد و گفت :
چند بار بگم جیسو تا اروم بگیری عزیز دلم ...
به یکباره با لحن جدی گفت :
تو اصلا میدونی من کیم ؟حاضرم همه چیمو بدم تا همیشه لبخند بزنی بهم قول بده قول بده که خودتو ازاین مخمصه نجات بدی تو باید همیشه...همیشه بخندی حتی... حتی بعد از من
خواستم چیزی بگم خواستم بگم نو باشی من همیشه میخندم قول میدم اما باثابت شدن و افتادن دستش از روی سرم نفسم رفت بلند شدم داد زدم ، فریاد زدم ،مامان مامان منو نگاه کن مامان منو ببین دارم میخندم قول میدم بخندم مامان چشاتو باز کن مامان منو ببین مامان چرا چیزی نمیگی مامان الان وقت خواب نیس مامان نگام کن مامان ی بار دیگه بگو جیسو مامان ، دستشو گرفتم چرا سرد دستای گرم مامانم چرا الان سرده مامانم دیگه نفس نمیکشید مامان ...
شکه قدم به عقب گذاشتم من من باعثش بودم مامانم مامان قشنگم چشاشو بسته بود من باعث مرگش بودم اره ؟
مامان ی بار دیگه نگام کن ....
با خوردن دستی به صورتم از خواب پریدم و صورت بهت زده رزی رو روبه روی صورتم دیدم خودم رو بالا کشیدم و دستی به صورتم کشیدم خیس بود رزی لبخند بغض داری زد و گفت :
خوبی ؟! دوباره خواب مامانتو دیدی نه ؟!
سرمو تکون دادم و از جام بلند شدم که به یکباره کشید شدم توی بغلش یاد کریس افتادم اروم گفتم :
چرا کاری کردی که هم من عذاب بکشم هم اون کریس ؟پسری که نه من اونو میشناسم نه اون منو
ازم فاصله گرفت زمزمه وار گفت :فقط کمکش کن ...ارومش کن خودت میدونی چطوری ی کاریش بکن .
رفت بدون هیچ حرف اضافه ای و من به این یقین پیدا کردم که دیگه توان روبه رو شدن با اون پسر رو ندارم و تنها راه فراموش کردن تو اون زما فقط میتونست ی دوش اب سرد باشه ...
حوله بدست در حال خشک کردن موهام بودم که باصدای زنگ خوردن گوشیم از روی میز برش داشتم و بدون توجه تماس رو وصل کردم که صدای بابا توی گوشم پیچید :الو بابا جیسو
نفس عمیق کشیدم بعد از شیش ماه صداش رو میشنیدم واینکه شمارمو از کجا گیر اورده بود سوال پر شده تو ذهنم بود ،باصدای بابا به خودم اومدم :
جیسو بابا نمیخوای باهام حرف بزنی
س...سلام
خوبی بابا
من ...شاید بهتر باشه
نمیخوای بزاری صداتو بشنوم من حتی نمیدومم چرا نباید دیگه نتونم ببینمت
بابا بهتره که مثل تموم این لحظه ها ندونی که چیشد که به اینجا رسید ....
جیسو من میخو...
بین حرفش پریدم گفتم:بابا خدافظباقطع شدن تماس گوشی رو پایین اوردم و به سینم چسبوندم شاید اگه جین نبود
- ۹.۶k
- ۱۹ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط