من از درس تو جدا

من از درس تو جدا
دربه‌در در کوه بودم
شب تا صبح من ناله کنم
در شهر یار هرچند روان
فارسی را تو بخوان اوزبیگ هم
به من بگذار 💔🚶
دیدگاه ها (۰)

مردم ام زنده باشندنبینند روی خاری آمده ام کناره سیل می کردم ...

آی مردم خاک بر سر ما شدآن روز که بلبل ز گل جدا شدگل نماند هم...

این غافل ای عمر چه یواش و با سکوت هی می گذرهدریا هم با شرنگ ...

و باز صدای رد اسب های عثمانیتیمور رو هم بیدار کرد💔

آیی من نیستم از تو جدا منگل از غنچه زود در آمد من خزان آن گل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط