بیان کردم حدیث دوری و شرح شب هجران

بیان کردم حدیث دوری و شرح شبِ هجران
پریشان کرد زلف و گفت: از زلفم پریشان تر؟

قصاب کاشانی ...
دیدگاه ها (۴)

پاییز ؛سرد و بی رحم نیست ...فقط ،جسارت زمستـان را ندارد ...ذ...

انچـنانم...که هفت دریا را...تاب شستن اندوهم نیست...

ای خوش آن عمر که در بی‌خبری سر کردمکاش می‌شد به همان بی‌خبری...

جواب نامه ام از بس ، ز جانان دیر می آیدجوان گر می رود قاصد ،...

📚 #حکایتی‌بسیارزیباوخواندنیقصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخ...

ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم توییماه پشت ابر پنهان شد، گ...

تا سر زلف پریشان تو چین در چین‌ست زیر هر چینی از آن، جای دل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط