برمیگردم
برمیگردم
پارت : 65
گردنبندمو از گردنم بیرون اوردم و بازش کردم و به عکس خودمو و جونگکوک نگاه کردم انگار دلم میخواست با این عکس راز و نیاز کنم
+ جونگکوک از موقعی که رفتی همه چی خراب شد مجبورم با این هیونگ ازدواج کنم اخه کجایی که ببینی
هرشب و همه جا تو فکرمی
با دستم اشکمو پاک کردم دوباره در زده شد و باز شد
لیا با تهیونگ بودن
سربع رفتم سمتشون و محکن بغلشون کردم و انگار لیا فهمید گریه کردم که گفت
_ حالت خوبه؟ انگار گریه کردی
+ نه چیز خواصی نیس بیاید بشینید
من رفتم رو صندلیم نشستم و لیا و تهیونگ هم رو صندلی ها نشستن که تهیونگ گفت
_ جنی ما ازت نظر میخوایم
+ باز چیشده
_ لیا حامله شده فقط دوماه از ازدواجمون گذشته چیکار کنیم
+ از نظر من نیازی نیس سقط کنید و برید بگید که حاملس اگه اینجوری بمونه بدتر میشه
لیا پرید وسط حرفم و گفت
_ ببین جنی میترسم منو دعوا کنن بگن فقط دو ماه خونه داماد بودیا
+ ببینید الان حرف مردم نباید براتون مهم باشه هرکاری میکنید بکنید اما حرف دیگران براتون مهم نباشه
پارت : 65
گردنبندمو از گردنم بیرون اوردم و بازش کردم و به عکس خودمو و جونگکوک نگاه کردم انگار دلم میخواست با این عکس راز و نیاز کنم
+ جونگکوک از موقعی که رفتی همه چی خراب شد مجبورم با این هیونگ ازدواج کنم اخه کجایی که ببینی
هرشب و همه جا تو فکرمی
با دستم اشکمو پاک کردم دوباره در زده شد و باز شد
لیا با تهیونگ بودن
سربع رفتم سمتشون و محکن بغلشون کردم و انگار لیا فهمید گریه کردم که گفت
_ حالت خوبه؟ انگار گریه کردی
+ نه چیز خواصی نیس بیاید بشینید
من رفتم رو صندلیم نشستم و لیا و تهیونگ هم رو صندلی ها نشستن که تهیونگ گفت
_ جنی ما ازت نظر میخوایم
+ باز چیشده
_ لیا حامله شده فقط دوماه از ازدواجمون گذشته چیکار کنیم
+ از نظر من نیازی نیس سقط کنید و برید بگید که حاملس اگه اینجوری بمونه بدتر میشه
لیا پرید وسط حرفم و گفت
_ ببین جنی میترسم منو دعوا کنن بگن فقط دو ماه خونه داماد بودیا
+ ببینید الان حرف مردم نباید براتون مهم باشه هرکاری میکنید بکنید اما حرف دیگران براتون مهم نباشه
- ۴.۵k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط