p

p6




دیدم با داداشش اومده بود داداشش خیلی کیوت و مهربون و گوگولییی و اثلا هر چی از شدت کیوتیش بگم کم گفتم ‌‌که گفت

جیمین: شما باید ات خانم باشین درسته
بهش گفتم

ات:بله شما هم باید جیمین باشید ازدیدنتون خوشهال و خوشبختم اقای پارک جیمین جیمین گفت

جیمین: من هم از دیدنتون خوشبختم خانم ات

بهم دست دادن و سرجاشون نشستن که الا گفت
الا: انگار خیلی با هم صمیمی شدیننه ات خانم
ات هم گفت

ات: بله


دیانا گفت

دیانا: انگار نه انگار که ماهم اینجا هستیم ات جان


ات : من هر روز شمارو میبینم ولی پسر دایی گلم رو که نمی بینم مگه نه مستر پارک

جیمین‌‌‌‌‌‌‌:‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌....
دیدگاه ها (۱)

بچه ها تا اومدن یونگی ۱۰ روز ویا تا تکمیلی بی تی اس هم هست پ...

فیک p7جیمین:بله دقیقا ات: خوب از این حرف ها بگذریم خوب تو شغ...

سلام بچه ها من اومدم مجبور بودم برای امتحان ها بخونم برای هم...

فیک p4ات: من می خوام تورو با دوست صمیمیم اشنا کنم فردا تورو ...

رمان{ برادر ناتنی } پارت ۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط