امروز همهی نیاز من این است

امروز همه‌ی نیاز من این است
که تو را به "نام" بخوانم
و مشتاق حرف حرفِ نام تو باشم
مثل کودکی که مشتاق تکه‌ای حلواست ..
مدت‌هاست نامت
بر روی نامه‌هایم نیست
و از گرمی آن گرم نمی‌شوم
اما امروز
در محاصره پنجره‌های "پاییز"
می‌خواهم تو را به نام بخوانم
آتش کوچکی روشن کنم،
چیزی بپوشم
و تو را ای پیراهن بافته از گل پرتقال
و شکوفه‌های شب بو، صدا کنم ...
دیدگاه ها (۱)

خوشبختی یعنی چه دور ،چه نزدیک ،هنوز کسی باشد که بی بهانه دوس...

بعضی آدم های زندگیمانمثل دروس پیش نیاز هستند!از بقیه دروس بر...

گاه آدم، خود آدم، عشق است.بودنش عشق است.رفتن و نگاه کردنش عش...

بی مقدمه پرسیدم ...بین عاشق شدن ...و معشوق بودن ...کدام را ت...

از تو چیز زیادی نمی خواهم...تنها قطعه ای از شرجیِ حنجره ات ر...

خیلی وقت است ،دلم میخواهد قلمم را بردارم ، تمام حرف هایم را ...

حالا آن‌جای شب است که کمی به تو فکر می‌کنم و درد به کتف چپم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط