چند پارتی وقتی بهت خیانت میکنهغمگین

چند پارتی :وقتی بهت خیانت میکنه(غمگین)
(درخواستی )

سلام من ا.ت هستم ۲۵ سالمه و ۲ ساله با تهیونگ ازدواج کردم اونم ۲۸ سالشه راستش نزدیک ۳ ماه هستش که تهیونگ باهام سرد شده حتی با کوچیک ترین اشتباهی که میکنم یا بدون اجازش جایی میرم یا عصبانیش میکنم کتکم میزنه اونم جوری کتکم میزنه که آخر بیهوش میشم .
من همه جای بدنم جای کبودی و زخمه برای یک دختر واقعا وحشتناکه که بدنش پر از زخم و کبودی باشه و خب من عادت کردم به کتک زدناش عادت کردم به سرد بودناش خب کاریه که شده هزار بار به این فکر کردم که خودمو خلاص کنم از این زندگی ولی تنها چیزی که جلوم رو میگیره که اینکار رو نکنم اینه که من نزدیک ۳ ماه هستش که باردارم و تهیونگ نمیدونه چون هنوز شکمم خیلی بزرگ نشده
بخاطر همین هنوز نفهمیده هوففف بیخیال الان باید برای آقا برم شام درس کنم تا نیومده کتکم بزنه از اتاقم اومدم بیرون رفتم آشپز خونه و شروع به پختن غذا کردم بعد از یک ساعت غذا آماده شد الان ساعت ۹ هستش الانا دیگه میاد که صدای باز کردن در اومد و تهیونگ اومد تو آشپز خونه
تهیونگ:هی غذا آمادست؟(سرد)
ا.ت:تا بری لباستو عوض کنی رو میز میزارم(آروم)
تهیونگ بدون اینکه چیزی بگه رفت اتاقش منم غذا رو ریختم داخل ظرف و گذاشتم روی میز و از تو یخچال شربت و آب رو برداشتم و گذاشتم رو میز خودمم نشستم تا تهیونگ بیاد بعد از چند دقیقه اومد نشست روبه روم و شروع به خوردن غذا کرد منم میخواستم شروع کنم که
تهیونگ:اَه اَه این چیه درست کردی چقدر بد مزست هنوزم یاد نگرفتی که خوب غذا درست کنی؟(عصبی . داد)
ا.ت:و.ولی خ.خوبه ک.که(آروم بغض)
تهیونگ :الان خوب رو نشونت میدم (داد. عصبی)
پاشد و مچ دستمو سفت گرفت و کشون کشون منو برد تو اتاقم و پرتم کرد روی زمین
ا.ت:ت.تهیونگ(گریه)
تهیونگ:خفه‌شو(داد)
طبق معمول شروع کرد به کتک زدنم
۲ساعت بعد
بعد از ۲ ساعت دست از زدنم برداشت
تهیونگ:دیگه نبینم غذا رو بد درست کنی فهمیدی؟
ا.ت:........
تهیونگ:فهمیدیییییی؟(داد)
ا.ت:ب.بله فهمیدم(آروم . گریه)
تهیونگ:خوبه
از اتاق رفت بیرون و منو با کلی بدن درد تنها گذاشت کل بدنم درد میکرد و از دستم داشت خون میومد به زور پاشدم جعبه کمک های اولیه رو برداشتم و با بدبختی دستمو باند پیچی کردم و بعد از اینکه کارم تموم شد رو تختم دراز کشیدم
یاد روزایی افتادم که چقدر تهیونگ باهام خوب بود همیشه بهم میگفت هیچ وقت باهام بد رفتاری نمیکنه میگفت نمیزاره حتی یک قطره اَشک از چشمم بیاد میگفت هرکی باعث گریه کردنم بشه رو یک جوری میزنه که راهی بیمارستان بشه ولی الان خودش باعث اَشک ریختنمه خودش باعث کبودی ها و زخم های روی بدنمه دستمو رو شکمم گذاشتم کوچولو ببخشید که نمیتونم کاری بکنم من بابات رو دوست دارم کم کم خوابیدم
صبح:
دیدگاه ها (۱۰)

نام:وقتی بهت خیانت میکنه(درخواستی)صبح:مثل همیشه با بدن درد پ...

نام:وقتی بهت خیانت میکنه (درخواستی)ملیسا رفت نشست پشت میز و ...

------------------در خواستی داشتید تو کامنت بگید 🍷🥂 مثل سنار...

نام:خاندان جئون PART:آخرهمه رو مبل نشسته بودیم و داشتیم باهم...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

تهیونگ تک پارتی غمگینا/ت : سلام من ا/تم و ۲۰ سالمه ، من و ته...

پارت ۶ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط