در جهان فرشتگان زیادی وجود دارند که کارهای مختلفی انجام م
در جهان فرشتگان زیادی وجود دارند که کارهای مختلفی انجام میدهند برای عدالت و نظم در جهان البته که در چشم انسان پنهان هستند اما کارهاشون رو انجام میدن دو فرشته اصلی در جهان وجود دارد فرشته زندگی و فرشته مرگ قطعاً برای همتون آشناست توی جهان خودمون هم این فرشتگان است ما خب ما نمیدونیم که واقعاً وجود دارند یا نه داستان راجع به وجود داشتن اونا یا نبودنش نیست ما قرار نیست بحث فلسفی را بندازیم و حوصله کسی رو سر بره شایدم بره
اما در این داستان به وضوح این فرشتگان وجود دارد چه فرشته مرگ و چه فرشته زندگی و هزاران فرشتگان دیگر که بعضیهاشون وظیفه منفی و بعضیها وظیفه مثبت دارند
همشون سر آخر یک فرشته معمولی مهربون هستند اما به خاطر وظیفهشون مه مردم که البته گاهی هم به اونها اعتقاد ندارند به چشم بد بهشون
در سال ۳۰۵۶ انسانها به پیشرفت بسیاری رسیدند در عصر رباتیک تصمیم گرفتن اعضای بدن خودشون را تبدیل به ربات کنند تا دیگر انقدر ضعیف و شکننده نباشد اما این پروژه شکست خورد رباتها هک شدند اعضای بدن منفجر شدند و مرگ زیاد شد
فرشتگان از این موضوع عصبانی بودند ما کاری از دستشون بر نمیآمد اونها فقط عروسکهایی بودند که باید جهان ما را کنترل میکردند
البته که خیلی شکست خوردن ون حالا انسانها به جاودانگی رسیدند
در سال ۳۰۸۹ انسانها به قدرت جاودانگی رسیدند البته نه اونجا جاودانگی فکر میکنید
که مثلاً افراد خوش سیما و زیبا و همینطور قدرتمند باشد
خون انسانها به رنگ سبز تغییر کرد پوستشون مثل گوشت مرده شده بود ی اگر میکشتیشون هم باز هم به حرکت و تفکر ادامه میدادند
بدنشون استخونی و زشت شده بود حتی ثل زامبیها بودن البته با مغزی انسان و بسیار دانا
انسانها به دو بخش تقسیم شدند خون قرمزها و خون سبز ها
خون قرمزها به جایی فراتر از زمین رفتن نه مریخ نه ماه نه سیارات دیگر
با تکنولوژی پیشرفته به یک دنیای دیگر رفتند به یک بعد زمانی دیگه
البته که بعد از یک مدت خبر اومد که همشون به خاطر فشار هوای بالا و کمبود غذا در اون سیاره و بعد دیگر مردند
انسانهای خونسبز با اینکه قبلاً خودشون هم یک انسان بودند حالا از خون قرمزها متنفرند
اونها هر جایی که یک خون قرمز را میبینند میکشند و یا اگر کسی به اونها کمک کنه به اعماق دریا میفرستنش حتی اگر از خودشون باشد
خون سبزها همانطور که گفتم جاودانه هستند فقط در یک صورت میمیرند در این صورت که اگر بدنشون تجزیه پودر و خاکستر بشه یمیرند
فرشتگان مرگ و زندگی همچنان در حال انجام وظیفه خود هستند اما چه فایده حالا که انسانها مغرور و جاودانه شدند دیگر اعتقادی به این چیزها ندارند
بر روی زمین که حالا تبدیل به آشغالدونی شده بود فقط یک انسان وجود داشت
یک نوزاد ضعیف کوچک و شکننده هیچکس نمیدونه اون نوزاد بچه چه کسی است یا از کجا اومده
فقط توی یه کوچه که پر از کثیفی موش و هر چیزی که فکر کنید بود افتاده بود
کمتر از یک هفته سن داشت و ضعیف و شکننده بود کوچکترین حملهای از یک موجود کوچک مثل موش یتونست اون رو بکشه
در این لحظه فرشته مرگ دیگر تحمل نداشت اهد همه اتفاقات بود شاهد همه خودخواهیها بود شاهد همه جنگها بود د همه اتفاقات بود و اون تنها وظیفهای که داشت گرفتن جان بود
اون از سایهها بیرون اومد یشه شاهد بود که انسانها با هر اختراع جدیدشون جنگ به پا میکردند
هر چیزی از کشتی گرفته تا همین اتفاقات
فرشته مرگ میخواست آخرین انسانیت را نجات بده
حتی فرشته زندگی هم دیگر امیدی به زندگی نداشت چون دیگر کسیو نمیتونست زندگی کنه پس فرشته مرگ هم به خاک سپرده شد
در واقع به آتش رشتهها برای رستگار شدن به سمت نور خورشید میرن و خودشون را میکشند
فرشته مرگ جلو اومد خودش رو برای اون نوزاد نمایان کرد در آغوش گرفت و اون بچه رو به یک جای امن برد ازش مراقبت کرد
اما در این داستان به وضوح این فرشتگان وجود دارد چه فرشته مرگ و چه فرشته زندگی و هزاران فرشتگان دیگر که بعضیهاشون وظیفه منفی و بعضیها وظیفه مثبت دارند
همشون سر آخر یک فرشته معمولی مهربون هستند اما به خاطر وظیفهشون مه مردم که البته گاهی هم به اونها اعتقاد ندارند به چشم بد بهشون
در سال ۳۰۵۶ انسانها به پیشرفت بسیاری رسیدند در عصر رباتیک تصمیم گرفتن اعضای بدن خودشون را تبدیل به ربات کنند تا دیگر انقدر ضعیف و شکننده نباشد اما این پروژه شکست خورد رباتها هک شدند اعضای بدن منفجر شدند و مرگ زیاد شد
فرشتگان از این موضوع عصبانی بودند ما کاری از دستشون بر نمیآمد اونها فقط عروسکهایی بودند که باید جهان ما را کنترل میکردند
البته که خیلی شکست خوردن ون حالا انسانها به جاودانگی رسیدند
در سال ۳۰۸۹ انسانها به قدرت جاودانگی رسیدند البته نه اونجا جاودانگی فکر میکنید
که مثلاً افراد خوش سیما و زیبا و همینطور قدرتمند باشد
خون انسانها به رنگ سبز تغییر کرد پوستشون مثل گوشت مرده شده بود ی اگر میکشتیشون هم باز هم به حرکت و تفکر ادامه میدادند
بدنشون استخونی و زشت شده بود حتی ثل زامبیها بودن البته با مغزی انسان و بسیار دانا
انسانها به دو بخش تقسیم شدند خون قرمزها و خون سبز ها
خون قرمزها به جایی فراتر از زمین رفتن نه مریخ نه ماه نه سیارات دیگر
با تکنولوژی پیشرفته به یک دنیای دیگر رفتند به یک بعد زمانی دیگه
البته که بعد از یک مدت خبر اومد که همشون به خاطر فشار هوای بالا و کمبود غذا در اون سیاره و بعد دیگر مردند
انسانهای خونسبز با اینکه قبلاً خودشون هم یک انسان بودند حالا از خون قرمزها متنفرند
اونها هر جایی که یک خون قرمز را میبینند میکشند و یا اگر کسی به اونها کمک کنه به اعماق دریا میفرستنش حتی اگر از خودشون باشد
خون سبزها همانطور که گفتم جاودانه هستند فقط در یک صورت میمیرند در این صورت که اگر بدنشون تجزیه پودر و خاکستر بشه یمیرند
فرشتگان مرگ و زندگی همچنان در حال انجام وظیفه خود هستند اما چه فایده حالا که انسانها مغرور و جاودانه شدند دیگر اعتقادی به این چیزها ندارند
بر روی زمین که حالا تبدیل به آشغالدونی شده بود فقط یک انسان وجود داشت
یک نوزاد ضعیف کوچک و شکننده هیچکس نمیدونه اون نوزاد بچه چه کسی است یا از کجا اومده
فقط توی یه کوچه که پر از کثیفی موش و هر چیزی که فکر کنید بود افتاده بود
کمتر از یک هفته سن داشت و ضعیف و شکننده بود کوچکترین حملهای از یک موجود کوچک مثل موش یتونست اون رو بکشه
در این لحظه فرشته مرگ دیگر تحمل نداشت اهد همه اتفاقات بود شاهد همه خودخواهیها بود شاهد همه جنگها بود د همه اتفاقات بود و اون تنها وظیفهای که داشت گرفتن جان بود
اون از سایهها بیرون اومد یشه شاهد بود که انسانها با هر اختراع جدیدشون جنگ به پا میکردند
هر چیزی از کشتی گرفته تا همین اتفاقات
فرشته مرگ میخواست آخرین انسانیت را نجات بده
حتی فرشته زندگی هم دیگر امیدی به زندگی نداشت چون دیگر کسیو نمیتونست زندگی کنه پس فرشته مرگ هم به خاک سپرده شد
در واقع به آتش رشتهها برای رستگار شدن به سمت نور خورشید میرن و خودشون را میکشند
فرشته مرگ جلو اومد خودش رو برای اون نوزاد نمایان کرد در آغوش گرفت و اون بچه رو به یک جای امن برد ازش مراقبت کرد
- ۴.۲k
- ۲۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط