بالاخره پارت جدید داستانو نوشتم
بالاخره پارت جدید داستانو نوشتم😂🤌
زندگی قبل از تبدیل پارت ۷
.
.
.
نزدیکش میشم...
وادفاک واقعا توله سگه
جینجر میاد تو حیاط و منو میبینه که به یچیزی خیره شدم
میاد پیشم و بلندم میکنه و بعدش توله سگ رو میبینه
*توله سگ منظورم فحش نیست😂
جینجر هم بدتر از من متعجب میشه😂
همینجوری داشتیم بهشون نگاه میکردیم که یهو جینتارو از توی خونه گفت:
اها راستی،با خودم گفتم چرا فقط تو باید حیوون خونگی داشته باشی؟داشتم میومدم خونه این سگه رو توی راه دیدم و با خودم آوردمش خونه
جینجر:به مامان گفتی؟
جینتارو:به تو ربطی نداره *گفته
جینجر منو برمیداره و میبره توی خونه که یهو صدای سگه بلند میشه
یه توله سگ کوچولو...خیلی خوشگل بود و به نظر میومد تازه به دنیا اومده :)
از بقل جینجر پریدم پایین تا برم پیش سگه
جینتارو:اونگربه ی کثیفتو بگیر به سگ من نزدیک نشه😐
*بابا تو گل که غلط نزدم
جینجر منو با خودش میبره تو اتاق تا یکم باهام بازی کنه
*برادر دائم پر انرژی است😂
رفتیم تو اتاق که بعد از ۱۰ دقیقه صدای جینتارو اومد
جینجررررر یه دقه بیاااااعااااعاعاععاا
جینجر میره ببینه چخبره
جینتارو:یکم از غذای گربتو میدی؟
*نزدیک غذام شو تا جرت بدم
جینجر:برا چی میخوای؟
جینتارو:میخوام بخورم=/میخوام بدم به پیتر
+همین الان براش اسم هم گذاشتی؟😂
غذای ایت دوتا بهم نمیخوره.بعدشم اون هنوز بچس تازه به دنیا اومده باید بهش شیر بدی
_ممه دارم من؟
+نمیخواد شیر خودت باشه کههه💔
برو شیر مخصوص بخر🗿💔
_من دستم شکسته احمق!
+من عقده ایمکثا_ چیز به من ربطی نداره
_میخوای این بمیره؟
+قطعا نه
_پس برو براش شیر بخر
*ای خدااا
جینجر دلش میسوزه و میره براش شیر مخصوص میگیره
میاره خونه و توی سرنگ میریزه و میده به پیتر
*چون هنوز خیلی کوچیکه نمیتونه خودش بخوره
غذاش که تموم شد همه رفتن که بخوابن
جینجر منو برد تو اتاق *دوباره😂* تا جینتارو بلایی سرم نیاره
من همچنان انرژی داشتم و نمیخواستم بخوابم پس جینجر که خوابید من از پنجره اتاقش فرار کردم تو حیاط تا با سگه بازی کنم
از شانس بدم سگه هم خواب بود =/
پس همون طرفا یکم چرخ زدم تا وقتی که صدای در خونه اومد
فک کردم مامان و بابای جینجر ان ولی...اونا قرار بود تا شب بمونن تو شرکت...پس کی بود؟
جینتارو؟امکان نداره گشاد تر از این حرفاس 😐🤌
جینجر هم که هنوز خوابه
میرم از پست پنجره یه نگاه میکنم...
.
.
.
🎀
زندگی قبل از تبدیل پارت ۷
.
.
.
نزدیکش میشم...
وادفاک واقعا توله سگه
جینجر میاد تو حیاط و منو میبینه که به یچیزی خیره شدم
میاد پیشم و بلندم میکنه و بعدش توله سگ رو میبینه
*توله سگ منظورم فحش نیست😂
جینجر هم بدتر از من متعجب میشه😂
همینجوری داشتیم بهشون نگاه میکردیم که یهو جینتارو از توی خونه گفت:
اها راستی،با خودم گفتم چرا فقط تو باید حیوون خونگی داشته باشی؟داشتم میومدم خونه این سگه رو توی راه دیدم و با خودم آوردمش خونه
جینجر:به مامان گفتی؟
جینتارو:به تو ربطی نداره *گفته
جینجر منو برمیداره و میبره توی خونه که یهو صدای سگه بلند میشه
یه توله سگ کوچولو...خیلی خوشگل بود و به نظر میومد تازه به دنیا اومده :)
از بقل جینجر پریدم پایین تا برم پیش سگه
جینتارو:اونگربه ی کثیفتو بگیر به سگ من نزدیک نشه😐
*بابا تو گل که غلط نزدم
جینجر منو با خودش میبره تو اتاق تا یکم باهام بازی کنه
*برادر دائم پر انرژی است😂
رفتیم تو اتاق که بعد از ۱۰ دقیقه صدای جینتارو اومد
جینجررررر یه دقه بیاااااعااااعاعاععاا
جینجر میره ببینه چخبره
جینتارو:یکم از غذای گربتو میدی؟
*نزدیک غذام شو تا جرت بدم
جینجر:برا چی میخوای؟
جینتارو:میخوام بخورم=/میخوام بدم به پیتر
+همین الان براش اسم هم گذاشتی؟😂
غذای ایت دوتا بهم نمیخوره.بعدشم اون هنوز بچس تازه به دنیا اومده باید بهش شیر بدی
_ممه دارم من؟
+نمیخواد شیر خودت باشه کههه💔
برو شیر مخصوص بخر🗿💔
_من دستم شکسته احمق!
+من عقده ایمکثا_ چیز به من ربطی نداره
_میخوای این بمیره؟
+قطعا نه
_پس برو براش شیر بخر
*ای خدااا
جینجر دلش میسوزه و میره براش شیر مخصوص میگیره
میاره خونه و توی سرنگ میریزه و میده به پیتر
*چون هنوز خیلی کوچیکه نمیتونه خودش بخوره
غذاش که تموم شد همه رفتن که بخوابن
جینجر منو برد تو اتاق *دوباره😂* تا جینتارو بلایی سرم نیاره
من همچنان انرژی داشتم و نمیخواستم بخوابم پس جینجر که خوابید من از پنجره اتاقش فرار کردم تو حیاط تا با سگه بازی کنم
از شانس بدم سگه هم خواب بود =/
پس همون طرفا یکم چرخ زدم تا وقتی که صدای در خونه اومد
فک کردم مامان و بابای جینجر ان ولی...اونا قرار بود تا شب بمونن تو شرکت...پس کی بود؟
جینتارو؟امکان نداره گشاد تر از این حرفاس 😐🤌
جینجر هم که هنوز خوابه
میرم از پست پنجره یه نگاه میکنم...
.
.
.
🎀
- ۲.۷k
- ۲۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط