یادش بخیر زمانی هر شب برق قطع میشد

یادش بخیر زمانی هر شب برق قطع میشد،
اصلا عادت داشتیم به قطعی اش. هر خانه ای چراغ یدک داشت
یکی چراغ توری، یکی چراغ فتیله ای، یکی چراغ قوه، کم کمش همه
شمع داشتند.
حالا یادم نمی آید آخرین قطعی برق را.
بقیه را نمی دانم ولی ما چیزی نداریم برای روز مبادا،
نه چراغ فتیله ای ، نه شمعی
قصه ی برق حکایت وابستگیست، حکایت آدمهای روشن همیشگی
حالا که هستی و من غافلم از،رفتن احتمالی ات
باور کن هیچ چراغی یدکی ات نمی شود همه ی چراغها چراغ خاموش
رفته اند.
بروی تنها یک راه چاره میماند.
به رسم قدیم چراغ فتیله ای خانه ام را روشن میکنم
و منتظرت میمانم که برگردی.....
دیدگاه ها (۲)

روزی هزار بار بهم میگه دوستم داره!فقط دوستت دارم گفتناش با ب...

رفته تصویرت ولی با من صدایت مانده استزخم دیروز منی فردا که ج...

هرکس وطنی دارد و اهلیت جاییمن اهل دیار دل بیتاب تو هستمhttps...

درخاستی (چند پارتی)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط