این صندلی مثل صندلی دادگاهه

این صندلی؛ مثل صندلیِ دادگاهه..
هر روز قاضی خودمم چقدر خودمو بخاطر آدمایِ دیگه سرزنش کردم
بخاطر حرفایِ نگفته؛
بخاطرِ دوست داشتنایِ زیادی؛
بخاطرِ بودن کنارِ آدمایی که لیاقتمو نداشتن
بخاطرِ دردایی که بهم متنقل کردن از اینکه ف‌کر کنم:
《مَن ، کافی ، نیستَم》
ولی من کافیَم
زیادی هم‌کافی بودَم؛هم برا خودم هم برا اونا..
از اینکه فکر کنم:《قَوی نیستم》
از اینکه فکر کنم:《مَن ، آدمِ خوبی نیستَم》
از اینکه فکر کنم:《دیگه مَن بدونِ اونا دَووم نمیارَم》
خیلی از این احساسِ مُزَخرَفانه به من متصل شدن
رها شُدَن ازشون سخته
چون سالها با مَن بودن
و بویِ گندیده میدادَن
ولی رَها شدن..
رهایِ رها..
مَن یه عذر خواهی به خودم بدهکارم..؛بخاطر سرزنشای الکیِ خودم
بخاطرِ گریه برای نبودنِ نونو
بخاطرِ ترس از دست دادنِ نونو
بخاطر هدر انرژی برای آدمایِ اضافه..
ولی یاد گرفتم همینطور که دیگرانو میبخشَم
خودَمم ببخشم
خودمو سرزنش نکنم
خودمو تباه نکنم ..
من خودمو دوست دارم؛من خودم برا خودم کافیم
جهان پُر از عشقه؛پُر از مهربانیه؛ و این لطفو به خودم مدیونَم..
و اینکه یادتون نَره
جایِ آشغال تویِ سطلِ آشغالِ نه تو خونه
پس مراقبِ خونهِ ی ِ دلتون باشین
نویسنده :سارا_د #سارا_د
دیدگاه ها (۱۴۵)

تو هیچ جا نرفتی خان جونممی دونم

ناشِناس غَریبِه

#بخوانیدیادمه خان جونم پاییز که می شد میُفتاد به جونِ خونه ا...

#بخوانیدمَن ماهی ها را دوست دارممَن سُکوتِ کاغَذ ها را دوست ...

میخوام کاسه شعر بگم، کاسه شعربراتون سوال شده که چرا همش اپدی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط