حس های ممنوعه ۴

منم یه لباس دیگه پوشیدم چون ساقم هم خیلی نازک بود و منم دختری غیرتی رفتم پایین و رفتم تو آشپزخانه
ات- کوک+ اجوما× لیسا÷(بچه ها لیسا بلک پینک نیست)
-سلام
اجوما چرخید و گفت
×عا سلام دخترم خب اینا بچه هایی هستند که اینجا کار میکنن
و همه یکی یکی خودشونو معرفی کردند که
×اینم لیسا
÷سلام(سرد)
-سلام(تعجب)
و لیسا سریع خودشو مشغول کار کرد
-خب اجوما من باید چی کار کنم
×دخترم جونگکوک وقت غذاشه بلدی خوب غذا درست کنی؟
-اره چیکار کنم
×یه غذایی که به نظرت خوشمزش رو درست کن
-حتما،منم شروع کردم به غذا درست کردن هویج هارو ریز کردم و...خواستم گوجه هارو رو ریز کنم که انگشتمو بریده اه خفیفی کشیدم(خاک توسر مغز منحرفتون)
×چیشد دخترم
-ای دستم
×ای واااای چه خونی اومده وایستا چسب زخم بیارم بیا بزن رو دستت بقیه اش با من
-نه اصلا دوباره شروع کردم فلفل رو برداشتم و ریختم تو غذا
نیم ساعت بعد.
-غذا اماده شد
-اجوما غذا امده اس
×دخترم خودت ببر
-کجا
×سالن
-اها
وارد سالن شدم کوک سرش تو گوشی بود و اخمو
-ب.ب.ببخشید
همانطور که سرش تو گوشی بود
+هومم
-غذاتون
سرشو اروم اورد بالا و گفت
دیدگاه ها (۰)

حس ممنوعه ۵

حس های ممنوعه ۶

حس های ممنوعه ۳

حس های ممنوعه 2

رمان( عمارت ارباب) پارت ۱

♡My goddess⁦♡part ۲۴زود خودمو جم و جور کردم که مادر هیوجین و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط