پارت سوم راز درخت طلایی
پارت سوم : راز درخت طلایی
آنها به یک جنگل تاریک رسیدند که درختان بلند و بزرگی درختان ، نور ماه را مسدود کرده بودند.🌒
هوا سرد بود و هیچ صدایی نبود، ❄🌬🌪
و صدای قدمهای آنها در دل شب به گوش میرسید.
جین با صدای بلند گفت: همه باید مواظب باشیم. اینجا احساس میکنم چیزی در حال دنبال کردن ماست.😬🤫
جیمین که همیشه آرام بود، اشاره کرد به درختی بزرگ و قدیمی که در نزدیکیشان ایستاده بود. برگهای این درخت به طرز عجیبی طلایی و درخشان به نظر میرسیدند.
جیمین : این همون درختیه که توی نامه گفته شده بود.
همه به درخت نزدیک شدند و ناگهان، یک صدای بلند از درخت بلند شد...
درخت شروع به لرزیدن کرد و از میان تنهی آن، یک در کوچک باز شد.
درون آن یک جعبه قدیمی با نوشته های عجیب قرار داشت.😖
🎀لایک و فالو و حمایت کنید تا پارت چهارم رو بنویسم🎀
آنها به یک جنگل تاریک رسیدند که درختان بلند و بزرگی درختان ، نور ماه را مسدود کرده بودند.🌒
هوا سرد بود و هیچ صدایی نبود، ❄🌬🌪
و صدای قدمهای آنها در دل شب به گوش میرسید.
جین با صدای بلند گفت: همه باید مواظب باشیم. اینجا احساس میکنم چیزی در حال دنبال کردن ماست.😬🤫
جیمین که همیشه آرام بود، اشاره کرد به درختی بزرگ و قدیمی که در نزدیکیشان ایستاده بود. برگهای این درخت به طرز عجیبی طلایی و درخشان به نظر میرسیدند.
جیمین : این همون درختیه که توی نامه گفته شده بود.
همه به درخت نزدیک شدند و ناگهان، یک صدای بلند از درخت بلند شد...
درخت شروع به لرزیدن کرد و از میان تنهی آن، یک در کوچک باز شد.
درون آن یک جعبه قدیمی با نوشته های عجیب قرار داشت.😖
🎀لایک و فالو و حمایت کنید تا پارت چهارم رو بنویسم🎀
- ۲.۲k
- ۲۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط