هنوز هم

هنوز هم
بعد از سالها
زیر این سقف کوتاهِ سنگی
منتظرم تا بیایی ...

بیایی و
لا به لای گریه ها و آیه ها
دوست داشتنت را
در خالی ِخانه ام
خیرات کنی...

وَ من
چند شعری که
در گلوی این استخوان ها گیر کرده را
برایت بخوانم ...
دیدگاه ها (۵)

هنوز آنقدر عاشقیکه حتی وقتی به من فکر می کنیشعرهایتبوی مرا م...

بی تو جای خالی ات انکار می خواهد فقطزندگی لبخند معنا دار می ...

گریه زبانِ دوم من است !گاه گاهی تکلّم می کنمبا لهجه ی بارانی...

باید معجزه ای بی آفرینممثلا وقتی تو دارد اخمت می آیدقبل از آ...

نخست، درمی‌یابی متفاوتی. ممکن است کودکی باشی که مجبور است با...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

#زنمادر نبودتمام سالها مادرانه بافته بودمادرانه ساخته بودتما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط