پارت

#پارت_45

سریع به ایتک نگا کردم ، گرم صحبت بودو متوجه چیزی نشد...


سرمو بر گردوندم ببینم کیه ، دستی مانع ام شد ..


+ برا دیدنم عجله نکن


- تو کیی ازم فاصله بگیر


حلقه دستاش دورم تنگ تر شد ..


+، مگ میشه ازت فاصله بگیرم ، حتی اگ بخوامم نمیتونم ..


کل حواسم به ایتک بود ، دختره رو به هر زوری که بود از خودم جداش کردم ...

سرمو چرخوندم که صورت اسناشو دیدم .. خیلی عوض شده بودو خوشگل ...


توی همین فکرا بودم که ایتک صدام زد ..


+ عشقم بریم اون ور


- آ..آره بریم


دست ایتکو گرفتمو به اون سمت سالن رفتیم ... با چن نفر از فامیل که برلی اولین بار بود ایتکو میدیدن سلام کردیمو ، ایتکو معرفی کردم بهشون ...



انگار همه از ایتک خوششون اومده بود ...


اما انگار اصلا حواسم سر جاش نبود ... لعنتی چم شده ...


+ چیزی شده ؟


- هان نه چیزی نیست


+ مطمئنی ؟ انگار رنگت پریده



- نه خوبم یکم گرممه
دیدگاه ها (۰)

#پارت_46- نه خوبم یکم گرممه + مطمئنی اگه حالت خوب نیس بریم -...

#پارت_47+شاید چون قبلا انقدر دیونه نبودم - دیونه چی ؟ اومد ج...

#پارت_44داشتیم اماده میشدیم برای جشن ، ایتک واقعا توی اون لب...

#پارت_43رفتیم خونه. یه دوش گرفتمک زود رفتم سر جام ، که دیدم...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_206اینبار همه باهم خندید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط