وقتی برادر ناتنیت بود و عاشقت شد ولی تو دوسش نداری و یه ر

وقتی برادر ناتنیت بود و عاشقت شد ولی تو دوسش نداری و یه روز مست میکنی اونم ترو میبره خونه خودش و چیز میکنید و فردا بلند میشی باهاش دعوا میکنی و اون نمیزاره از خونه بیرون بری اینا تو خونه حبست میکنه و بعد عاشقش میشی
Part 6
لینو ویو:
ازونجایی که میتونم احساساتمو بفهمم مثل اینکه جدی جدی عاشق این بچه شدم پس میخوام امشب ببرمش خونه‌ی خودم
رسیدیم و براید استایل بغلش کردم و بردمش یکم بهش آب دادم که به خودش بیاد و بردمش تو اتاق و در رو قفل کردم
لینو:خب خب دختر کوچولو چرا انقد مست کردی ها؟
ات:به خاطر اینکه کلی اذیتم کردی و منم خسته شدم و خواستم یکم حالمو بهتر کنم...
لینو:اومم که ابنطور
ات:وایسا..اینجا که خونه نیست نه؟..منو کجا اوردی
لینو:خونه که هست ولی..خونه‌ی منه
ات:چی؟؟چرا باید منو بیاری خونه خودت؟!بکش کنار میخوام برم خونه
ات ویو:
اومدم در رو باز کنم اما هرچی زور میزدم در باز نمیشد
لینو:ببینم کوچولو دنبال این میگردی؟
اون..اون کلیده..
ات:بدش به من
لینو:نه نه همیجوری که نمیشه..اصن به ابن فکر کردی چرا اوردمت خونه خودم اون هم تو اتاقم؟
ات:منظورت چیه...
لینو:افرین کوچولو داری راه میوفتی..خب راستش ازت خوشم میاد بچه از نظر من تو کیوتی و دقیقا تایپمی نظرت چیه که مال خودم بشی؟