چشم های پاک و زیبایت را که پشت حصار شیشه ای میبینم دق میک

چشم های پاک و زیبایت را که پشت حصار شیشه ای میبینم دق میکنم..
از همین جا هم صدای بغض ات را میشنوم
دوستت دارم قاصدکی میشدم. مرا لای دستانت نگه میداشتی و صدای نبض قلب زیبایت را گوش میکردم
من قربوتت برم عمررررررررررررررررم.
دیدگاه ها (۲)

من این روزها و شب ها رو هرگز فراموش نمیکنم هرگز فراموش نمیکن...

برای یک انقلابگاهی تظاهراتگاهی شب نامهو گاه خون لازم استولی ...

نامت نفسی ،اثرِ انگشتت عمرمچشمانت غشقمشده رمز زندگی ام بی ت...

تو نباشی؛من به یک پلک زدن خواهم مرد...فدای خوبی هات بشم..فدا...

رمان { برادر ناتنی } پارت ۲۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط