هیولای اتاق من (part 26)

ه هسووک موهای لاند ات را تودستاش گرفت و میکشید دنبال خودش انداختش داخل ون کنار ات نشست و ات در حالی که هق هق میکرد و سعی میکرد خودش را ازاد کنه هوسوک دست اونا با تمام قدرتس که داشت گرفته بود و ات سعی داشت که دتش را ازاد کنه که هوسوک دست ات را بیشتر فشار داد که ات جیغی بلند کشید و هق هق میکرد
هوسوک: چقدر صدات رو مخه خفه شو
ات: هق هق ولم کن هق هق
هوسوک: جان اون چسب را بده
هوسوک از جان یه چسب نواری کلفت گرفت با هاش دهن ات را سفت بست کت نتوانه حرف بزنه
هوسوک: بهتر شد
ات: هی تکان میخورد
هوسوک: بشین مثل ادم (با داد )
ات: سرش را چپ و راست میکرد
هوسوک از جیبش یه سرنگ بیهوشی بر میداره
نزدیک ات میشه اما ات هی تکان میخوره و نمیتوانست بهش بیهشوشی را بزنه روی ات خیمه زد و ات از ترس چشماش میلرزید و سعی میکرد بره کنار اما درد. بدی تو گردنش حس کرد و از گرنش یکم خون اومد وبیهوش شد یه لحظه ماشین را نگه داشت و ات را عقب گذاشت و رفت جلونشت و سریع رسیدن عمارت و ات را برد اتاق شکنجه دستش را بست به زنجیر هاس سقف و و از اتاق رفت بیرون

پرش زمانی وقتی ات به هوش اومد
ات را سر درد بدی بیدار شد و دور براش را آنالیز کرد و دستاش را تکان داد که دید دستاش بست جیغ و داد میکرد و سعی میکرد ازاد شه و
ات: عوضی ها بیاین منا ازاد کنید
ات: چی از جونم میخوان ها

یهو در با شتاب باز شد هوسوک اومد تو و.....
دیدگاه ها (۳)

هیولای اتاق من (part,27)

هیولای اتاق من (part 28)

هیولای اتاق من (part 25)

دو نفر.دست گرفتن نامجونی بوده دکتر

تک پارتی در خواستی تهیونگ وقتی مافیا هست و ات رو بزور دوست د...

~حقیت پنهان~

طُلـــوعِ طَلـــآیـیچندشآتی jkP.1وقت بیدار شدن بودندیگه وقت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط