پارت

پارت ۹
کوک میخوا بره بیرون ولی میبنه در قفل شده
ا.ت:چیشده
کوک:در قفل شده
ا‌‌.ت:چی ا.ت شروع میکنه به گریه کردن
کوک:چرا گریه میکنی الان در باز میشه که
ا.ت:من ترس از فضای بسته دارم ...... وای نفس داره بنده میاد نمی تونم نفس بکشم چرا اینجا انقدر کوچیک
کوک ا.ت رو بغل میکنه
کوک:نترس فقط نفس بکش....عاهاااااااییی کسی اونجا هست در رو باز کنین
جیمین:چیشده
کوک:درقفل شده ا.ت نمی تونه نفس بکش کمک مون کن
جیمین :وای ..... کوک من میرم کمک بیارم
کوک:باشع زود بیا
چنددقیقه بعد جیمین و چند نفر میان که در رو باز کنن ولی نمی نن ولی ا.ت نمی تونه نفس بکشه و کوک بهش نفس مصنوعی میده و در باز میشه و ا.ت هم به هوش میاد(چقدر هم زمان)
جیمین میاد براید استایل ا.ت رو بغل میکنه و میزار ه تو ماشین لباس هاشم میاره وپول لباسشم رو هم میده
(چند مین بعد )
بیدار شدم تو اتاق بود رو تخت سرم خیلی درد میکرد و جونگکوک امد تو با سینی غذا
کوک:الان بهتری
ا.ت:اره ....لباسم رو کی عوض کرده.
کوک:آجوما
ا.ت:اهان
جیمین:پس بلخره بیدارشدی نگفته بودی ترس از فضای بسته داری
کوک:بیا غذات رو بخور حالت بهتره شه چون کار داریم
ا.ت:چه کاری؟
جیمین:تو بلدی برقصی
ا.ت:چی هان ... واسه چی میپرسی
جیمین:تو قرار به عنوان یه رقاص بار برقصی و کارمون رو انجام میدی یه یارو هست به اسم کیم نامجون اون از این جور دخترا خوشش میاد فقط سعی کن جلو توجه کنی باشه
ا.ت:ولی ... اگه بهم دست زد چی
کوک:نگران نباش نمیزاریم این اتفاق بیوفته
ا.ت:باشه
جیمین:فردا یه معلم رقص میاد بهت رقص یاد میده گرفتی
ا.ت:باشه
(فردا صبح).......
(چنددقیقه بعد میزارم صبر کن )
دیدگاه ها (۰)

(فردا صبح)بیدار شدم رفتم سر میز صبحانه فقط کوک بود جیمین نبو...

یهو قلبم تند تند زد من چم شده داشتم روی میله میچرخیدم دیدم ک...

پارت ۸جیمین:واقعن.....ا.ت:اره واقعن جیمین :خوب پس باشه بریم ...

جیمین امد سمتم و کمرم رو محکم گرفت ا.ت:چیکار میکنی ولم کننجی...

"سرنوشت "p,22...ا/ت : دوست دارم کوک ....کوک : من بیشتر پرنسس...

هرزه ی حکومتی پارت ۹ا/ت : ....کوک چرا مست کردی . نگرانکوک : ...

فیک مافیای سیاه من part 3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط