تمام عمر به این فکر میکنیم که این یکی دیگر خودش است فکر

تمام عمر به این فکر می‌کنیم که این یکی دیگر خودش است. فکر می‌کنیم این عشق است و قبلی‌ها عشق نبوده که لَنگ می‌زدند، که حالمان خوش نبود با آنها، که نمی‌شد، که نشد و شدند "قبلی".
.
آدمیزاد کثیرالشک است!
آدمیزاد نمی‌داند چند نفر را می‌شود به دل راه داد و از دل اخراج کرد.
عاشقیت جزوه ندارد. کتابچه‌ی راهنما ندارد. به تعداد آدم‌ها، می‌تواند قصه‌ی عشق وجود داشته باشد.

آدم اگر آدم باشد نمی‌تواند بفهمد این یکی دیگر عشق است یا یک جوگیر شدن ساده؟ عشق است یا تغییرات هورمونی؟ عشق است یا ابزاری برای فراموشیِ قبلی؟

عشق با قطعیت بیگانه است. آخرین گلبرگ "دوستم دارد، دوستم ندارد" همیشه مبهم می‌ماند.

شاید برای همین نرسیده‌ها، وصال‌نیافته‌ها، فراق‌دیده‌ها عاشق‌ترند.
احساسشان وقت نکرده ثابت کند این یکی هم نه، نچ! سرد و گرم نشده‌اند بین بیم و امید. ترَک نخورده‌اند، کلافه نشده‌اند‌، عاصی نشده‌اند.
مطمئن بوده‌اند آنکه رفته، خودش بوده؛ فقط نشده که بشود. خاطره‌ای مانده از عشقی غایب ولی قطعی؛ نه عشقی حاضر، در کنار، در وصال، ولی پر از تردید.

شاید برای همین است که می‌گویند وصال، دشمن عشق است.





پ.ن:آن سست وفا که یار دل سخت منست
شمع دگران و آتش رخت منست

ای با همه کس به صلح و با ما به خلاف
جرم از تو نباشد گنه از بخت منست
دیدگاه ها (۲)

دارید کسی را برای دیوانه‌بازی؟ برای از دایره‌ی عقل بیرون شدن...

اینکه عشق نیست که همزمان به یه چیز فکر کنین و یه چیز بگین؛ ا...

فلانی هیچ وقت عصبانی نمیشود؛ وای به حالش!فلانی همیشه صبور و ...

تهِ تهِ خلاقیتش این است که دستش را بگذارد روی میز، زل بزند ت...

نمی داند دل تنها، میان جمع هم تنهاستمرا افکنده در تنگی، که ن...

ترک گناه به خاطر امام زماننیمه های شب یک انسانی بلند می‌شود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط