معرفیکتاب

#معرفی_کتاب
روزی که پامو گذاشتم بانه گریه می‌کردم.
دوتا درخت میدیدم گریه می‌کردم.
یه خانواده رو دور هم می‌دیدم گریه می‌کردم.
بارون می‌بارید گریه می‌کردم.
تو دلـم می‌گفتم نمیشه، نمی‌تونم، بالاخـره یه روز کم میارم، بالاخـره توی غربت و از سـر دلتنگی می‌میـرم ‌امـا نه کم آوردم، نه مـُردم بجاش عادت کردم.
به همه چیز عادت کردم.
به اینکه صبـح که بیدار میشم اونو ببینم عادت کردم.
به اینکه لباساشو از روی زمین بردارم و بندازم توی ماشین، ناهار یا شامشو آماده کنم، لیوانشو از روی میـز بردارم، براش میـوه پوست بگیرم،غـذای مورد علاقشـو درست کنم، وقتی دیر میـاد دلتنگش بشـم و دلشوره بگیرم وووو عادت کردم.
به قیمت بالای همـه چیز عادت کردم.
به محیط جدید، زبون جدید و دوستای جدید عادت کردم.

بقیه هم عادت کردن.
به اینکه منو کنار اون ببینن.
به اینکه هرجا اسمش میاد فوری دنبال اسم من بگردن.
به بودن ما کنـار هم عادت کردن.
دنیا، دنیای عجیبیه همونطور که عادت کردیم دونفـر رو باهم ببینیم به اینکه اونارو تنهـا ببینیم هم عادت می‌کنیـم.
عادت کردن خوبه یا بد؟
دیدگاه ها (۴)

#معرفی_کتاب #کاش_کسی_جایی_منتظرم_باشداز خودم می پرسم با چه ...

#طنز

من آدمِ جلویِ کسی رو گرفتن نیستم؛آدمِ سدِ راه کسی شدن برای ن...

میگفتی بوی خاک باران زده را دوست داری،ولی چایی خوردن توی هوا...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_287_سخت بود برامانگار ...

عشق غیر منتظره پارت14 ( خودم قاطی کردم)

yek tarafe part : 7

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط