پارت

پارت ۷

تهیونگ : بگو

لین : با یه دختر دیگه برو
 (کاملا جدی و پر جذبه گفت)
تهیونگ : مثلا کی؟

لین: امم..نمیدونم دختری که باهاش راحتی و رابطه ی خواهر و برادری داری باهاش ..یا یچیزی تو همین مایه ها
(مثل همیشه جدی و با ابهت )
تهیونگ: من کسی رو ندارم

لین : اگر بخوای من میتونم
(جدی و با تعجب)
تهیونگ: چی؟ تو؟
لین : آره مگه چمه تازه خوشگل هم هستم
( با اخم گفت)
تهیونگ : باید فکر کنم ..

لین: اگر قبول کردی یه شرط دارم
(با اخم و جدی گفت)
تهیونگ : از شرط گذاری خوشم نمیاد

لین : فقط همین یکبار
تهیونگ : ..خب؟شرطط چیه؟.
لین : باید به حقوقم اضافه کنی
تهیونگ : خیلی خب باشه

ویو لین

داشتم به غذا خوردن ادامه میدادم که یهویی قاشق و چنگال رو گذاشت و بلند شد و رفت توی راه یهو وایساد..
(جدی و خشن)
تهیونگ : دیگه دستیار شخصی من نیستی

لین : چییی؟؟ چراا؟
(طعنه امیز)
تهیونگ : انگار که شبها توی اتاقم خوب بهت ساخته ، نکنه خوشت میاد؟
(با اخم)
لین : نه اصلا هم بهم نساخته تازه خوشمم نمیاد
(جدی و خشن)
تهیونگ: برام مهم نیست

ویو لین

هیشش فکر میکردم تو با بقیه مردا فرق داری ، نه انگار تو بدتر از مر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دای دیگه ای با او‌‌‌‌‌‌‌ن صورت خشمگینت میتونی سنگ رو له کنی اگر دستم ‌‌‌‌‌‌‌بسته نبود بهت نشون میدادم که فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه ،اه دارم چی میگم پاک دیوونه شدم

سفره رو جمع کردم رفتم و ظرف هارو شستم یکم طول داد تموم که شد اجوما رو دیدم که اومد و یه لیوان قهوه برای تهیونگ برد . رفتم تو اتاقم نشستم و رفتم توی تیک تاک یه چرخی زدم ولی زود حوصلمو سر برد رفتم و کتاب هایی که توی قفسه بودن رو برداشتم یکی رو انتخاب کردم و شروع به خوندن کردم هنوز خط اول رو تموم نکرده بودم که یهو در اتاقم باز شد و اجوما اومد داخل و با بی محلی گفت

اجوما : ساعت ۸ آماده شو برو بیرون منتظر وایسا رئیس کارت داره ( زیر لب گفت) هیش خدا شانس بده

در رو بست و رفت ، یکم تعجب کردم ؛ ساعت ۶ونیم بود رفتم و دره کمدم رو باز کردم از اونجایی که دلم نمیخواست
‌‌‌‌‌‌‌فکر کنه که وضعم خرابه یه لباس خوشگل و تقریبا گرونم رو پوشیدم یه میکاپ ساده و زیبا زدم و موهام رو بالا بستم و یه کفش پاشنه بلند پام کردم ساعت ۷ شد و رفتم توی حیاط ایستادم خیلی منتظر بودم ولی خبری نشد صبرم تموم شد و راه افتادم ببینم تهیونگ چرا نیومد
دویدم و یهو دم در با تهیونگ روبرو شدم و برای اینکه بهش برخورد نکنم یکم خودم رو از وسط سرعت عقب کشیدم پاشنه کفشم شل شد و یهو از جا کنده شد داشتم می افتادم

که تهیونگ اومد جلو و با یک دستش کمرم رو گرفت و دست دیگش تو جیب شلوارش بود یهو دورم داد که نیوفتم چشمم تو چشمش افتاد و خیره نگاش کردم یهو ولم کرد که به خودم اومدم

(با خجالت)
لین : ممنونم که گرفتینم و ببخشید که دویدم

تهیونگ چیزی نگفت و با بی محلی راه افتاد و ازم رد شد
دیدگاه ها (۰)

او خوداااا

استایل لین

مرسی جیگر

حق تا ابد

با نوری که خورد تو صورتم بیدار شدم رفتم سرویس بهداشتی کارای ...

خدمتکاره عمارت ارباب پارت ۳

عشق چیز خوبیه پارت ۶صبح از خواب بلند شدم لباسمو عوض کردم و ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط