ببخشید

ببخشید،
قلب من انگار،
حوالی بی تفاوتی شما،
دارد جان می دهد!
تنها، اگر می شود،
جان دادنش را تماشا نکنید!
آخر،
من از مهربانی های شما،
زیاد برایش قصه خوانده ام!
دیدگاه ها (۱)

تو بهاری ترین روزمنیوقتی هرصبح بادیدن خورشید رویت بی بها...

تا دمِ ظهر می خوابم...که صبح بخیر گفتن هیچکس را نشنوم!!!دلشا...

شاعر شدمکه وقتی ،با مویِ پریشان در آغوشم پرسه میزنی ،شـعرِ م...

♱ مجنـــــون تــــر از مــــن ♱ _ قسمت نهم -- نباید عاشقش‌ ب...

تایپ کردیم و تایپ و تایپ...نوشتیم و نوشتیم و نوشت...تمامِ اح...

پدر خوانده ...پارت نمی دونم چندویوتوی ماشین دیگه هیچ حرفی نز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط