چند پارتی از جونگ کوک

چند پارتی از جونگ کوک
پارت 2
ویو راوی
خب خلاصه ات و جونگ کوک باهم رفتن حموم و بعدشم دیگه باهم خوابیدن (جونگ کوک : راوی جان خیلی گشا/دی خب بگو با ات چقدر کیف کردیم. راوی : عزیزم ساکت باش بزار ادامه بدم برسم به جاهای اصلی جونگ کوک : باشه بابا ادامه بده)
خب بعدش جونگ کوک و ات صاحب یه دختر شدن که اسمش رو الکسا گذاشتن
ویو ات
از وقتی که الکسا به دنیا اومده رفتار جونگ کوک تغییر کرده یعنی اصلا به الکسا اهمیت نمیده و فقط با فیلیکس وقت میگذرونه وقتی بهش میگم که برو یکم الکسا رو نگه دار کلی غرغر میکنه ولی خیلی با فیلیکس مهربونه
ویو 17 سال بعد
(ات : داداش احساس نمیکنی یکم زیادی گشاد/ی؟ راوی : حرف نباشه)
خب این 17 سال به همین روال ادامه پیدا کرد و جونگ کوک همون جور سرد با الکسا رفتار کرد یا بگم یا اصلا حرف نمی‌زند
ویو ات
توی آشپز خونه بودم و داشتم آشپزی میکردم که دیدم دستایی دور کمرم حلقه شد فهمیدم جونگ کوکه
- سلام
+سلام بی‌/بی
- خسته نباشی
+مرسی و ل/ب های ات رو آروم بوس/ید
+راستی ات، فیلیکس کجاس؟
-توی اتاقشه
کوک تا فهمید فیلیکس توی اتاقشه رفت 17 سال گذشته ولی هنوزم اینجوریه بر عکس بابا ها که همه دختر هاشون رو بیشتر دوست دارن کوک بر عکسه ولی باز خدا رو شکر فیلیکس و الکسا همو خیلی دوست دارن و فیلیکس مواظبشه
ویو کوک
رفتم دم در اتاق فیلیکس و در زدم (علامت فیلیکس $)
$بیا تو
+سلام پسرم
$عه بابا شمایید سلام
+پسرم بیا اینو برای تو خریدم (و پلاستیکی که دستشه رو به فیلیکس میده)
$ مرسی بابا، این چیه؟
-بازش کن میبینی من رفتم به درسات برس
$مرسی
ویو فیلیکس
وقتی بابا رفت بازش کردم دیدم یه گوشی جدیده من تازه همین یه ماه پیش گوشی گرفتم برای همین میخواستم به این گوشی جدیدو بدم به الکسا اون از 3 سال پیش گوشی نگرفته
رفتم دم در اتاقش و در زدم (علامت الکسا &)
&بیا تو
$سلام خواهر میمونم (خنده)
&سلام داداش الاغم (خنده)
$بیا یه چیزی برات گرفتم (گوشی رو به الکسا میده)
& وای داداش این مال منه (ذوق)
$آره برای تویه
یهویی الکسا اومد و محکم بغلم کرد
&مرسی داداش (بغض)
$گریه نکن نمیدونی قلبم درد میکنه؟
&باشه
$ بیا بریم شام
& تو برو منم میام
ویو الکسا
شرایط پارت بعد :
6 تا لایک ❤️
5 تا کامنت✨
به درخواست یکی از دوستان که خیلی اصرار کرد 😅