یک گوشه میشینم تکیه میزنم به دیوار پاهام رو جمع میکنم
یک گوشه میشینم، تکیه میزنم به دیوار... پاهام رو جمع میکنم تو بغلم و چشام رو میبندم...
تموم حسم رو متمرکز میکنم رو بویایی، بو میکنم...نفس میکشم... عمیق... اونقدری که اون نسیم ملایم برسه به دنج ترین گوشه های تنم...
بو های عجیب و نابی که هر کدوم بوی یه خاطره میدن.
به نظرم بویایی قشنگترین حسه...! خدا هم خودش اینو میدونسته، چون با کوری و کری و لالی میشه کنار اومد، ولی بدون این نه...
داشتم فکر میکردم این عطرها چه اعجوبه های موندگاریان که حتی گذر زمان هم نمیتونه روشون چین و چروک بندازه یا کمرنگشون کنه.
بعضی عطرها عین یه ماشین زمان آدم رو پرت میکنه به یه موقع هایی که ممکنه حافظه هم زمانش رو یاری نکنه، ولی بدجوری حس میکنی اون لحظه زنده اس... همین الانِ الان...
هر آدمی تو زندگی واسه اطرافیانش یه عطری از خودش جا میذاره. بهترین تلنگری که نتیجه اش یا میشه یه لبخند ِ محو کنج لب، یا بغض و یه قطره اشک که آروم میغلته پایین...
سعی کنیم واسه آدم های زندگیمون عطر اون لبخند قشنگی باشیم، که بعدش میپرسن "دیوونه شدی! به چی میخندی؟" بگه "هیچی" ولی وجودش لبریز بشه از یادآوری لحظه های ناب و به یاد موندنی...!
تموم حسم رو متمرکز میکنم رو بویایی، بو میکنم...نفس میکشم... عمیق... اونقدری که اون نسیم ملایم برسه به دنج ترین گوشه های تنم...
بو های عجیب و نابی که هر کدوم بوی یه خاطره میدن.
به نظرم بویایی قشنگترین حسه...! خدا هم خودش اینو میدونسته، چون با کوری و کری و لالی میشه کنار اومد، ولی بدون این نه...
داشتم فکر میکردم این عطرها چه اعجوبه های موندگاریان که حتی گذر زمان هم نمیتونه روشون چین و چروک بندازه یا کمرنگشون کنه.
بعضی عطرها عین یه ماشین زمان آدم رو پرت میکنه به یه موقع هایی که ممکنه حافظه هم زمانش رو یاری نکنه، ولی بدجوری حس میکنی اون لحظه زنده اس... همین الانِ الان...
هر آدمی تو زندگی واسه اطرافیانش یه عطری از خودش جا میذاره. بهترین تلنگری که نتیجه اش یا میشه یه لبخند ِ محو کنج لب، یا بغض و یه قطره اشک که آروم میغلته پایین...
سعی کنیم واسه آدم های زندگیمون عطر اون لبخند قشنگی باشیم، که بعدش میپرسن "دیوونه شدی! به چی میخندی؟" بگه "هیچی" ولی وجودش لبریز بشه از یادآوری لحظه های ناب و به یاد موندنی...!
- ۴.۵k
- ۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط