ترس شیرینpt
ترس شیرینpt11
جیمین به سرش زده بود بره شرط بندی کنه،و وقتی رفت و توی قسمت شرط بندی ایستاد مردی رو دید که اونروز خودش رو دوست هانا معرفی کرده بود.
&تو اینجا چیکار میکنی؟
مرد به به طرف جیمین اومد
~اینجا چیکار میکنن ؟منم دارم همون کارو میکنم
شوگا نیشخندی زد
&میخوای شرط بندی کنی؟
~آره
&خب سر چی باشه؟
~نمیدونم
جیمین جواب بداد
&50 هزار دلار؟
~باشه
&خوبه پس
شوگا به جیمین نگاه کرد
&اینارو ولش کن،الان مسابقه شروع میشه،بگو ببینم رو کدوم شرط میبندی؟
~اون قرمزه،معلومه قویه
شوگا تک خنده ای زد و گفت
&من جات بودم رو اون مشکیه میبستم
~فک نکنم بخوام به حرف تو گوش بدم
جیمین از اون پسر بدش میومدم؟اره خب، شاید بخاطر اینکه بدون خبر جیمین با هانا دوست بود
&خود دانی ولی از الان بدون که شرط رو باختی
~جدی؟نمیدونستم پیشگویی چیزی هستی.
.
با شروع شدن مسابقه جیمین برگشت به همون سمتی که هانا بود ولی پیداش نکرد
~ببخشید شما یه دختر باموهای خرمایی و یه کت چرم مشکی اینجا ندید؟
/منظورت اون دختره ؟
پسر به هانا که روی موتور مشکی که شوگا روش شرط بسته بود نشسته بود اشاره کرد.
/باورم نمیشه دوستت تونسته سوار اون موتور بشه
~چی؟
/اون موتور وی به کسی الکی اجازه همراهی نمیده
~وی؟
(فلش بک)
از اونجا جیمین دوستای زیادی دارع،وقتی اسم تهیونگ رو شنیده بود به یکی از دوستاش که پیش یه مافیا ساده کار میکرد به امید پیدا کردن چیزی ازش گفت و البته موفق هم شد،کیم تهیونگ ملقب به وی یا ویکتور که تو خرید و فروش عتیقه است،و البته اطلاعات دیگه.
(حال)
~منظورت که وی....کتور نیست ؟
/توام میشناسیش نه؟همه اونجا وی صداش میزنن
جیمین به سرش زده بود بره شرط بندی کنه،و وقتی رفت و توی قسمت شرط بندی ایستاد مردی رو دید که اونروز خودش رو دوست هانا معرفی کرده بود.
&تو اینجا چیکار میکنی؟
مرد به به طرف جیمین اومد
~اینجا چیکار میکنن ؟منم دارم همون کارو میکنم
شوگا نیشخندی زد
&میخوای شرط بندی کنی؟
~آره
&خب سر چی باشه؟
~نمیدونم
جیمین جواب بداد
&50 هزار دلار؟
~باشه
&خوبه پس
شوگا به جیمین نگاه کرد
&اینارو ولش کن،الان مسابقه شروع میشه،بگو ببینم رو کدوم شرط میبندی؟
~اون قرمزه،معلومه قویه
شوگا تک خنده ای زد و گفت
&من جات بودم رو اون مشکیه میبستم
~فک نکنم بخوام به حرف تو گوش بدم
جیمین از اون پسر بدش میومدم؟اره خب، شاید بخاطر اینکه بدون خبر جیمین با هانا دوست بود
&خود دانی ولی از الان بدون که شرط رو باختی
~جدی؟نمیدونستم پیشگویی چیزی هستی.
.
با شروع شدن مسابقه جیمین برگشت به همون سمتی که هانا بود ولی پیداش نکرد
~ببخشید شما یه دختر باموهای خرمایی و یه کت چرم مشکی اینجا ندید؟
/منظورت اون دختره ؟
پسر به هانا که روی موتور مشکی که شوگا روش شرط بسته بود نشسته بود اشاره کرد.
/باورم نمیشه دوستت تونسته سوار اون موتور بشه
~چی؟
/اون موتور وی به کسی الکی اجازه همراهی نمیده
~وی؟
(فلش بک)
از اونجا جیمین دوستای زیادی دارع،وقتی اسم تهیونگ رو شنیده بود به یکی از دوستاش که پیش یه مافیا ساده کار میکرد به امید پیدا کردن چیزی ازش گفت و البته موفق هم شد،کیم تهیونگ ملقب به وی یا ویکتور که تو خرید و فروش عتیقه است،و البته اطلاعات دیگه.
(حال)
~منظورت که وی....کتور نیست ؟
/توام میشناسیش نه؟همه اونجا وی صداش میزنن
- ۶.۸k
- ۰۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط