کوک با چشمای خمار به رونا نگاه میکرد

#23
کوک با چشمای خمار به رونا نگاه میکرد
-چته؟
امیلی نزدیک کوک شد و یه دفع محکم خوابوند تو گوش کوک که باعث تعجب کوک شد
=فکر کردی هواسم بهت نیست؟دیگه به خودت جرعت میدی تو خونه من در حالی که شوهرمی با یه دختر دیگه لاس بزنی؟
-من با کی لاس زدم تو توهم زدی؟
=همون دختره همون خدمتکار هر.زه حواسم بود همش بهش لبخند میزدی
-تو چطور جرعت می‌کنی به من تهمت بزنی زنیکه(عربده)
کوک محکم خوابوند تو گوشه امیلی جوری که لبش پاره شه و بیوفته زمین
-فکر کردی من اون کوکه سابقم که هر غلطی خواستی باهام بکنی(عربده)؟دست رو جئون جونگ کوک بلند میکنی؟تهمت میزنی؟تو کی هستی؟خوبه منم بخاطر اینکه تا امروز خونه نبودی زدم تو گوشت بار آخرت باشه دست کثیفتو به من میزنی زنیکه پیر
امیلی همینطور خشکش زده بود که یه دفع چندتا بادیگارد ریختن تو از اونجایی که رونا همه کاره بود باعث شده بود عصبی بشن و با خشم کوک رو از اونجا بردن تا گوش مالیش بدن
=انقدر کتکش بزنید تا درس عبرت بشه براش
-ولم کنید حر.م زادها منو کجا میبرید به حسابت میرسم زنیکه
رز تمام مدت به کشیده شدن کوک رو زمین نگاه میکرد دستشو جلو دهنش گرفت
.....
دختر یواشکی سینی بزرگی چید با آب و کمی شیرینی و یه کاسه آب و دستمال یواشکی از پله ها رفت پایین بلاخره یه در قرمز رنگ دید رز قبلا بخاطر کنجکاوی زیاد اینجارو پیدا کرده بود در اون اتاقک رو باز کرد و با جسم خونی کوک روبه رو شد لباس تنش نبود فقط شلوار پاش بود دختر ترسید ولی بعد جلو رفت و سینی رو کنار گذاشت و جلو پسر نشست کوک سرشو بالا آورد و با چهره رز روبه رو شد
-تو تو اینجا چیکار میکنی؟عقلتو از دست دادی؟
رز شروع کرد با اشاره لب زدن
+یواشکی اومدم نتونستم ساکت بشینم تو بخاطر اینکه فقط با من حرف زدی اینطوری شدی حق من بود کتک میخوردم تو آدم خوبی هستی
کوک با تعجب به دخترک نگاه میکرد رز شروع کرد به تمیز کردن صورت و بدن پسر بدون اینکه به بدن پسر نگاه کنه کارشو انجام میداد بعد از تمیز کردن بدن پسر بهش غذا داد و کمی آب
-تو...همیشه همینطوری حرف نمیزدی؟
رز سرشو تکون داد به نشونه آره
-تو خیلی شبیه به اونی (آروم)
دختر با تعجب به کوک نگاه میکرد و بعد کنارش نشست
+دو دو دوس دوست دخ دخترت ب بو بود؟
کوک خنده ای کرد و گفت
-نه دوست دخترم نبود شاید اگه بود حتی زنمم میشد
+نی نیست؟
-اگه بهت بگم قول میدی مثل راز برات باقی بمونه؟
دیدگاه ها (۰)

#24رز سرشو تند تند تکون داد و کنار کوک نشست -خب وقتی خیلی کو...

اینم پیج واتپدمه

#21پروانه دوباره رو صورت رز نشست -چطور ممکنه پروانه ساعت ها ...

#20رز مشغول چیدن میز صبحانه بود قبل از اینکه میز رو بچینه خو...

﴿ برده ﴾۲۷ part یه سول سریع لب زد : معلومه که میتونم بلافاص...

تکپارتی کوکاخرین ستاره🌠💔زمستون بود هوا سرد بود و فقط صدای با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط