خبر آمد ڪہ تو ازمن سیریشاید از دستِ دلم دل گیریمن فدایِ تو چرا رنجیدیچہ بدی از دلِ زارم دیدیباورت هست ڪہ زارت هستمتا نفس هست ڪنـارت هستم