گاهی دیوانگیام گل میکند میخواهم بروم دور خیلی دور یک

گاهی دیوانگی‌ام گل می‌کند، می‌خواهم بروم دور خیلی دور، یک‌ جایی که خودم را فراموش بکنم. فراموش بشوم، گم بشوم، نابود بشوم. می‌خواهم از خود بگریزم بروم خیلی دور، مثلاً بروم در سیبریه، در خانه‌های چوبین زیر درخت‌های کاج، آسمان خاکستری، برف، برف انبوه میان موجیک‌ها، بروم زندگانی خودم را از سر بگیرم. یا، مثلاً بروم به هندوستان، زیر خورشید تابان، جنگل‌های سر به‌ هم کشیده، مابین مردمان عجیب و غریب، یک جایی بروم که کسی مرا نشناسد، کسی زبان من را نداند.
#صادق_هدایت
دیدگاه ها (۱)

یه حسی دارم مثل ساییده شدن زانو رو فرش،یا کشیده شدن کف دست ر...

•یک بغل تنهایی•

‏من هیچ‌وقت حساب نبوده‌ام. هیچ‌وقت نفر اول نبوده‌ام. هیچ‌وقت...

- تبدیل به آدمی بشید که به موقعش احساسیه و به موقعش منطقش حر...

تک پارتی از شوگا

از همان روز اول قرار گذاشتیم که اگر رابطه‌مان خوب پیش نرفت، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط