آیا تو هیچگاه شب هنگام از ستاره ای که ایستاده در قاب پنجر

آیا تو هیچگاه شب هنگام از ستاره ای که ایستاده در قاب پنجره و زل زده با چشم نقره ای بر اندوهی که قلب تو را می خراشد،
پرسیده ای چقدر تنهایی؟
آیا تو هیچگاه خم شده ای روی وسعت شب و غربت یک کوچه خالی که پر شده از طنین ترانه عابری که مست،
روی خطوط حامل، تلو تلو خوران افسانه یک عشق کهنه را آواز می کند؟
دلم گرفته
برای یک ستاره و وسعتی که می شود از پنجره روی آن آرام خم شد و شنید، آرام خم شد و گریست...
دیدگاه ها (۱)

می شود کمی حواست را جمع کنی؟جمع کنی به همین چیز های معمولی. ...

رفتن نه به معنای رسیدن است و نه به معنای گذشتن.نه می شود نام...

یک روز مرا از خودم قرض بگیر و سعی کن دیر پس بدهی.مرا از خودم...

به من راست بگو.آنقدر که خیال کنم با آینه طرف شده ام.باید طور...

رمان: زخم عشقِ توپـارت اول🙇🏻‍♀️💓︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۫...

رمان:مافیایی مخفی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط