دل بیتاب مرا گر خم ابروببرد
دل بیتاب مرا گر خَمِ ابروبِبَرد
شده آن روز که صبر دلم از رو بِبَرد
به نسیم گذران از سر زلفت بسپار
نکند عطر تو را از تن گیسو ببرد
به لبم مُهر خموشی زده ام تا که مَباد
ز حسودان احدی از دل ما بو ببرد
ندهد گر که جوابی به دعاها،دل من
چه کند چاره؟ مگر! دست به جادو ببرد
محوچشمان تو گشته ست چنان چشمانم
که نگاه تو مرا ساده به هر سو بِبَرد
کُند از جام ترکخورده تراوش، غم عشق
نبوَد مأمن امنی، «دل » اگر مو ببرد
شده آن روز که صبر دلم از رو بِبَرد
به نسیم گذران از سر زلفت بسپار
نکند عطر تو را از تن گیسو ببرد
به لبم مُهر خموشی زده ام تا که مَباد
ز حسودان احدی از دل ما بو ببرد
ندهد گر که جوابی به دعاها،دل من
چه کند چاره؟ مگر! دست به جادو ببرد
محوچشمان تو گشته ست چنان چشمانم
که نگاه تو مرا ساده به هر سو بِبَرد
کُند از جام ترکخورده تراوش، غم عشق
نبوَد مأمن امنی، «دل » اگر مو ببرد
- ۴.۱k
- ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط