آهنگ درمانی
آهنگ درمانی
پارت ۲
لیلیلیلینگ (صدای زنگ گوشی)😅🤣😂
سریع ماریا خاموشش کرد و بلند شد رفت صورتشو شست ولی صورتش مث گچ سفید شده بود رفت یکم صبحونه خورد و سریع اومد لباسشو پوشید و یکم زدآفتاب و پرتاب کننده زد (من به مرطوب کننده میگم پرتاب کننده)😅
ساعتو دید یکم دیگه مونده بود تا سرویسش بیاد پس رفت توی گوشیش که دید تهیونگ لایو گذاشته رفت یکم از لایو رو دید ولی بعد سرویسش اومد و زود رفت بیرون.
"بعد مدرسه"
هعی امروزم توی مدرسه تموم شد چند تا پسر لاشی بهم دوبار درخواست دادن و منم مث همیشه نادیدشون گرفتم و فقط با پری بودم (پری هم ایرانیه) اون تنها کسیه که فکر نمیکنه عجیبم و بخاطر زیبایم یا درسم با من دوست نشده (از بچگی باهم دوستن و ماماناشونم باهم دوستن )
خب بلاخره سرویس اومد سوار شدم و از اون طرف رفتیم سمت پیش دبستانی سویون اون خیلی خوشحال بود ومنم وقتی دیدمش لبخند زدم و اومد سوار ماشین شد
+سلام آجی
_سلام داداشی خوبی؟ خوش گذشت ؟
+آره تو چی ؟
_من که هیچی چیکارا کردین؟
+ماهم ورزش داشتیم من گفتم شنا بلدم و دفاع شخصی همه پشماشون ریخت
_آفرین داداش خودمی
راننده : خانم رسیدید
+ممنونم
رسیدیم مثل همیشه مامان خونه نبود رفتیم بالا سویون رفت طبقه ی بالا تقویم رو که دیدم دیدم تولد سویونه براش چندتا کتاب داستان جنایی سفارش دادم و کیک هم همینطور (سویون کتاب جنایی خیلی دوس داره)
_سویون غذا چی دوس داری سفارش بدم؟ (با داد که بشنوه چون تو اتاقش طبقه ی بالا هست)
+پاستاااااااااا (با دادددددد)
_اوکییییی(با داد )
خب پاستا هم سفارش دادم نیم ساعت دیگه میاد
رفتم توی اتاق سویون
_داداشی میدونی امروز چه روزیه
+نوچ چه روزیه
_آهان هیچی روز خاصی نیست
میخواستم سوپرایز کنم
ویو سویون
اسکل نمیدونه که من دیدم داره برام کتاب و کیک سفارش میده یوهاهاهاهاهاهاهاها خوبه منم خودمو میزنم به کوچه ی علی چپ 😂😂
ویو ی ماریا
رفتم طبقه ی بالا لباسمو عوض کردم و درسامو تکلیفا رو نوشتم سریع و رفتم توی تراس
به فکر این افتادم امروز منو سویون بریم توی پارک و من اسکیت و اون دوچرخه سواری کنه که به خدمت کارا بگم تولد سویون رو آماده کنن تا مامان بیاد بعد ما بریم و سوپرایز کنیم سویونو اینجوری خیلی خوب میشه شاید بابامون هم بیاد اگه دعوتش کنیم پس زنگ زدم بهش
_الو سلام بابا
×سلام ماریا خوبی؟
_آره امروز تولد سویونه شب میای خونمون سوپرایز کنیم؟
×آره قشنگم ساعت چند ؟
_ساعت ۸
×باشه کاری نداری؟
_نه خدافظ
خب برم پیش سویون دیگه
پارت ۲
لیلیلیلینگ (صدای زنگ گوشی)😅🤣😂
سریع ماریا خاموشش کرد و بلند شد رفت صورتشو شست ولی صورتش مث گچ سفید شده بود رفت یکم صبحونه خورد و سریع اومد لباسشو پوشید و یکم زدآفتاب و پرتاب کننده زد (من به مرطوب کننده میگم پرتاب کننده)😅
ساعتو دید یکم دیگه مونده بود تا سرویسش بیاد پس رفت توی گوشیش که دید تهیونگ لایو گذاشته رفت یکم از لایو رو دید ولی بعد سرویسش اومد و زود رفت بیرون.
"بعد مدرسه"
هعی امروزم توی مدرسه تموم شد چند تا پسر لاشی بهم دوبار درخواست دادن و منم مث همیشه نادیدشون گرفتم و فقط با پری بودم (پری هم ایرانیه) اون تنها کسیه که فکر نمیکنه عجیبم و بخاطر زیبایم یا درسم با من دوست نشده (از بچگی باهم دوستن و ماماناشونم باهم دوستن )
خب بلاخره سرویس اومد سوار شدم و از اون طرف رفتیم سمت پیش دبستانی سویون اون خیلی خوشحال بود ومنم وقتی دیدمش لبخند زدم و اومد سوار ماشین شد
+سلام آجی
_سلام داداشی خوبی؟ خوش گذشت ؟
+آره تو چی ؟
_من که هیچی چیکارا کردین؟
+ماهم ورزش داشتیم من گفتم شنا بلدم و دفاع شخصی همه پشماشون ریخت
_آفرین داداش خودمی
راننده : خانم رسیدید
+ممنونم
رسیدیم مثل همیشه مامان خونه نبود رفتیم بالا سویون رفت طبقه ی بالا تقویم رو که دیدم دیدم تولد سویونه براش چندتا کتاب داستان جنایی سفارش دادم و کیک هم همینطور (سویون کتاب جنایی خیلی دوس داره)
_سویون غذا چی دوس داری سفارش بدم؟ (با داد که بشنوه چون تو اتاقش طبقه ی بالا هست)
+پاستاااااااااا (با دادددددد)
_اوکییییی(با داد )
خب پاستا هم سفارش دادم نیم ساعت دیگه میاد
رفتم توی اتاق سویون
_داداشی میدونی امروز چه روزیه
+نوچ چه روزیه
_آهان هیچی روز خاصی نیست
میخواستم سوپرایز کنم
ویو سویون
اسکل نمیدونه که من دیدم داره برام کتاب و کیک سفارش میده یوهاهاهاهاهاهاهاها خوبه منم خودمو میزنم به کوچه ی علی چپ 😂😂
ویو ی ماریا
رفتم طبقه ی بالا لباسمو عوض کردم و درسامو تکلیفا رو نوشتم سریع و رفتم توی تراس
به فکر این افتادم امروز منو سویون بریم توی پارک و من اسکیت و اون دوچرخه سواری کنه که به خدمت کارا بگم تولد سویون رو آماده کنن تا مامان بیاد بعد ما بریم و سوپرایز کنیم سویونو اینجوری خیلی خوب میشه شاید بابامون هم بیاد اگه دعوتش کنیم پس زنگ زدم بهش
_الو سلام بابا
×سلام ماریا خوبی؟
_آره امروز تولد سویونه شب میای خونمون سوپرایز کنیم؟
×آره قشنگم ساعت چند ؟
_ساعت ۸
×باشه کاری نداری؟
_نه خدافظ
خب برم پیش سویون دیگه
- ۱.۴k
- ۰۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط