وقتی به ران و ریندو متوجه میشن داری گریه میکنی

وقتی به ران و ریندو متوجه میشن داری گریه میکنی


ران‌ : ات چیزی شده ( با صدای نگران )
ات : ن هق هق ه ( هنوز داره گریه میکنه )
ریندو : میدونی که اگه چیزی بشه میتونی به ما بگی پس درو باز کن
ات : ب ب هق‌ ا هق شه ( باشه ) ( درو باز میکنه )
ران‌ : چیشده برامون تعریف کن
ریندو : کسی اذیتت کرده؟
ات : امروز داستم از مدرسه میومدم چنتا از از هم کلاسیام اذیتم کردن
ران : بخاطر این گریه میکنی؟
ات : اره
ران و ریندو باهم : خو خاک تو سرت
( که ات یک قابلمه از پشت سرش در میاره )
ات : چی گفتید؟
ران : هیچی به خدا گفتیم میخوام بریم غذا درست کنیم
ریندو : خاک تو سرت ران ( که ات یک دفعه قابلمرو میزنه تو سر ریندو )
ات : چی گفتی؟
ریندو : هیچی هیچی
ات : افرین حالا برو غذا رو با ران درست کن
( ات و ران و ریندو غذا خوردن رفتن شهر بازی و خوابیدن فردا صبح وقتی ات رفت سر کلاس )
اون چند نفری که اذیش کرده بودن با دست و پاهای شکسته و خونی اومدن پیش ات گفتن : مارو ببخش خانوم ات سان
ات : ها ؟ باشه حالا برید
( و فردا بوش درامد که ران و ریندو رفته بودن به اونا گوش مالی داده بودن )

امیدوارم خوشتون اومده باشه و اگه سناریو درخواستی دارین توی کامنتا بگین بنویسم
دیدگاه ها (۰)

وقتی مایکی روتون کراش بود ولی شما اون رو یک دوست ساده میدیدی...

ران وقتی میفهمه حامله ای شب بود ران و ریندو رفته بودن بیرون ...

اگه قرار بود برین مهمونی و این لباس رو می پوشین چه واکنشی نش...

بچه ها من میخوام خوانواده تشکیل بدم .ایزانا : خودم مایکی : @...

نام فیک: عشق مخفیPart: 36ویو جیمینات. باشهات. غذا خوردی؟جی. ...

تهیونگ: پس بخواب ات: باشه میرسین به خونه و تهیونگ ماشین رو پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط