عشق خونین

《عشق خونین 》
پارت ۳۸

ات : پس مادرت انسان بود
جیمین : آره .....
ات : اگه اشکالی نداره میشه بگی که چرا مادرت ترو فرستاد دنیا ما
جیمین : چون راه دیگی رو نداشت ۱۰ سال پیش مادرم و پدرم سر اینکه من ولیعهد باشم دعوت کردن مادرم نمیخواست من پادشاه باشم ولی پدرم میگفت من باید پادشاه باشم بازم همون دعوا های اونا که در آخر این مادرم بود که از دستش کتک میخورد ... روزه بعدش دستم رو گرفت و منو سمته جنگل برد و جلو سنگ های که مثل در چیده شده بود ایستاد
و بهم گفت : جیمین قول بده که هیچ وقت نیایی اینجا تا اخره عمرت اینجا بمونی باشه ...
و من رو هول داد تو همون در و اوفتادم رو زمین ...
ات : چه داستان غمگینی
جیمین : اوهمم ولی مادرم منو به جهنم فرستاد.. مردی منو پیدا کرد و مجبورم میکرد تا گدایی بکنم و از مردم پول بگیرم و اون عوضی دوباره ازم میگرفت کتکم میزد و بهم غذا نمیداد خیلی ترسناک بود ..
ات : کی بود میتونی چهرش رو شناسایی کنی
جیمین : میخواهی چیکار
ات : کاره خواستی نمیکنم فقد ..
جیمین : نیازی نیست تمرکز کن و اون در رو پیدا کن باشه
ات : باشه به حرفت گوش میدم
بلخره رسیدن شهر و ات جلو رستورانی ایستاد و گفت
ات : جیمین میدونم حالت خوب نیست ولی بستنی اینجا محشره باید بخوری
جیمین : بستنی ولی خون‌آشام ها نمیتونن چیزه سرد بخورن
ات : اییییی آخه چرا اوف باید میخوردی
جیمین : ناراحت نشو
ات : هر چی شما بگی چشم
جیمین: خوابم میاد بریم خونه
ات : باشه
________________

وارد عمارت شدن و ات کافیشن جیمین رو از تنش کشید سوی جانگ وقتی صدا در رو شنید زود سمته اونا رفت ...
سوی جانگ: کجاین شما گوشی ها تو دسترس نیستن نگران شدم
سویون : آره........ جیمین تو خوبی
جیمین : آره خوبم
سوی جانگ: شما کجا رفته بودین
ات: نمیدونستم باید از شما می‌پرسیدم که برم یا نرم ؟
سوی جانگ: عه نه اونی جون منظورم این نبود
ات : بگذریم جیمین بریم
دست جیمین را گرفت و سمته پله ها رفتن

وارد اتاق جیمین شدن و سمته تخت رفتن جیمین رو تخت دراز کشید و ات روش پتو را کشید
ات : بخواب شاید کمی خوب شی
جیمین : میشه پیشم بمونی
ات : حتما ...
ات رو تخت نشست و جیمین سرش رو گذاشت رو پاهای ات و پتو را کشید روش
ات
دیدگاه ها (۳)

《عشق خونین 》پارت ۳۹مشغول بازی کردن و نوازش کردن موهای جیمین ...

《عشق خونین 》پارت ۴۰سوی جانگ: اونی من خیلی پشیمونم ببخشید که ...

《عشق خونین 》پارت ۳۷ات : از شهر میریم بیرون و اولین جنگل می‌ر...

پارت ۴۱پادشاه: به عنوان مجازاتت پارک جیمین م..... ات: لطفا.....

پارت ۳۹ات: فکر کنم دیگه نمیترسم جیمین: عومم.. افرین ات: رسید...

پارت ۵۴ات: مثلا روز عروسیمونه 😡جیمین: باشه باشه میمونیم ات: ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط