رمان غریبه ی آشنا

p²³

ویو ته

سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت خونه حدود ²⁰ مین بعد رسیدیم..پیاده شدیم و رفتیم سمت خونه..آت روی کاناپه نشوندم و براش آب دادم...دستاس می‌لرزید ...گشنته بیا شام بخور
ات : ...رفتم و سر میز نشستم که ته برام شام کشید خوردم گشنه ام بودروبه روم نشسته بود و بهم زل زده بود سرم رو بالا گرفتم ...چیزی شده؟!
ته : تو منو از کی دوست داری؟!
ات : ³ ساله(دهن پر)
ته : خنده
ات : چیه ؟!(اخم)
ته : خیلی کیوتی(لبخند)
ات :بالاخره تونستم لبخند تورو ببینم:)
ته : (ناراحت)
ات :ته چیشد؟!
ته : شامت رو بخور بعد میگم
ات : اوک...زود زود مثل گاومیش همه شام رو خوردم و بلند شدیم و رفتیم سمت اتاق ته
یاح یاح یاح😂😈
دیدگاه ها (۶)

رمان غریبه ی آشنا

اخلاقم دارم 😂پیش به سوی ثبت ناممم

برا امروز کافیه حالا حالا ها تو خماری بمونید💋😎

رمان غریبه ی اشنا

جیمین فیک زندگی پارت ۸۹#شام سه نفرمون رو خوردیم . اولین بار ...

نام فکی:عشق مخفیPart: 18ویو ات*از ماشین پیاده شدم*ی بادیگارد...

قلدر مدرسه ( پارت ۳۹ )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط