چشمانش مرداب تشنهای بود برایم

چَشمانش مردابِ تشنه‌ای بود برایم؛
غرقِ در نگاهش شدن،
کُشت جوانی و زندگی و نفسم را...
#آرین_حیرانی

متن از آرین حیرانی
دیدگاه ها (۳)

عقربه ها،بوی تنگ غروب را میدهند؛نیستی و میلِ دَویدن ندارند،آ...

برگ‌ها را نگاه کن؛زرد میشوند و میروند و دل میکنند،از کسی که ...

گر "منطقی" داشت درونش،مجنونِ قصه که دیوانه نمیشد؛فرهادِ بیچا...

زیادی بالا بردن آدم ها بَدترین اشتباه آدمی است؛گاهی وقت ها د...

« غرق شدن »جمله ی عجیبی است .انگار وصف حالم را میگوید .آنقدر...

⏤͟͟͞͞▣ Between ashes and light ⏤͟͟͞͞▣part ۱۰شبی از شب‌ها،...

کفرآمیز بیننده‌ای محکوم به دیدن اینجا قلمرو من است تالاری سر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط