مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

کفرآمیز بیننده‌ای محکوم به دیدن

اینجا قلمرو من است تالاری سرد از جنس
فریاد
و دست من در دهان شیطان میخکوب شده
تماشاگرم
تماشاگر درد حسرت نابودی رویاهایم عشقم احساساتم قلبم زندگی ام و حتی نابودی خودم
صحنه هارا می‌بینیم : دستانی بی رحم بر پیکر آرزوهایم می‌خزد
لبخندی شیطانی بر لبان خیانت می‌نشیند
عشق من
که روزی پروانه ای بود در آفتاب
اکنون بر نیزه‌ی تحقیر می‌تپد
فریاد میزنم اما صدا در گلویم میمرد
میخواهم چشمانم را ببندم
اما پلک هایم از سنگ شدند
تنها میتوانم بنگرم
که چگونه من را لحظه به لحظه از هستی میروبایند
و در این نابودی کامل
در این مرگ تمام ناشدنی
تنها یک چیز برایم باقی میماند
تماشا
تماشای نابودی خود
که تا ابد ادامه دارد


خیانت : صحنه ای ابدی

من آن صحنه ام
نه گاتس خون غلتیده
نه گریفیث تخت نشسته
من خیانت آن نگاهش هستم
که برای همیشه در آسمان ایستاده

بدنی دارم از تیغِ خاطرات
بی روح
بی گوشت و استخوان
قلبم را
که روزی تپیده بود برای آرزو ها
خودم از سینه بیرون کشیدم
و به پنج شیطان انگشتانم بخشیدم
اکنون تنها یک حس دارم : تماشا
تماشای درد هایی که کشیده ام
خیانت هایی که کرده ام
همان‌ها که مرا خیانت نامیدند
و اینک در قابی از زمان ایستاده
من و صحنه‌ی خیانتم
برای همیشه مرده ای زنده ایم...
دیدگاه ها (۳)

کفرآمیز & خورشید : آخرین دروغه روشن آه ای خورشید دروغین... ت...

نامه ای به خورشید گمشدهکفرآمیزتو نیز روزی کودک بودیبا چشمانی...

قربانگاه آرزوهایمکفرامیز را نمی‌کشند که می‌دانند مرگ رهایی ا...

کفرآمیز: زاده پوچیمن آن نیستم که میبینیشمن سکوت پیش از فریاد...

داستان نویسی پارت ۳فصل پنجم: سایه‌های گذشتهیک هفته پس از ناب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط