کپی ممنوع

خوب یادمه که روزی مصرانه بهتون می‌گفتم "من هرگز خسته نمی‌شم، هرگز"...

اما مدتیه پی فرصتی می‌گردم تا بگم خسته شدم؛ خسته شدم از این کوله بارِ سنگینی که روی دوشم حسش می‌کنم؛ من حق دارم که خسته بشم، حق دارم که گاهی اعصاب و عضلاتم احساسِ کوفتگی کنه..

عیبی نداره! خسته نشدن، خلافِ طبیعته؛ همینطور خسته موندن...

مهم اینه که بتونم جایی برای نشستن، سفره پهن کردن، سر بر بالشی نرم گذاشتن و به تحلیلِ عللِ درد و خستگی پرداختن انتخاب کنم و بعد پرانرژی‌تر از قبل، تازه نفسْ حرکت کنم.

بخدا که خستگی چه دلنشینه! زمانی که فرصتی هرچند کوتاه برای استراحت وجود داشته باشه. خسته شدن حق منه. این که خسته می‌شم و از نفس می‌افتم و تو شونه‌هام درد حس می‌کنم، مهم نیست؛ مهم اینه که بتونم روی نیمکتی بشینم و خستگی از تن و روحم بتکونم.

و کجا بهتر از این آرت رزیدنسیِ دنج.. خانه‌ی ستایش زیرِ طاقِ مشیر، بهترین گزینه برای فرار از خستگی‌های من بود.

شما هم جایی رو دارید که زمان خستگی برید اونجا؟

#اقامتگاه #ستایش #هنر #هنرمند #شیراز #شیرازگردی #خستگی #دلنوشته #طبیعت #مسجد #آرت_رزیدنسی #انرژی #انگیزه
دیدگاه ها (۴)

کپی ممنوع

خیال بباف، نفس بکش، کتاب بخوان، ذوق کن.به هر شکلی که می‌شود؛...

خانه تاریخی معتمدی ملبابشی

سال‌هاست که در ایران صدای دردْ، صدای خشمْ، صدای حسِ به خطر ا...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

yek tarafe part : 4

# رز _ سیاه PART _ 44 تارا: صب از خواب بیدار شدم حس خستگی و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط