part ²⁷🐻💕فصل دوم
تهیونگ « تضمین میکنی سالم برگردی کاتی؟ اگه گیر اوفتادی چی؟
کاترین « اگه با اما و اگر کار کنیم اومدن اینجای ما هیچ نتیجه ای نداره...
جورج « اهان بعد باید حتما سوپر من بازی در بیاری؟
کاترین « خب یک ساعت بهم وقت بدین
لونا « خب که چیکار کنی؟
کاترین « تو یه این یک ساعت رئیس و شریک هاش رو شناسایی میکنم و از طبقه بالا عکس برداری می کنم... اصلا شاید یه مدرک محکم پیدا کردیم
کوک « فکر خوبیه
تهیونگ « خیلی خب فقط یک ساعت... بعدش برگردین... نباید زیاد اونجا بمونین
کاترین « به محظ دریافت چراغ سبز از فرمانده عملیات که تهیونگ بود کوک و لارا یه دعوای سوری راه انداختن و من یواشکی رفتم بالا... طبق انتظارم طبقه بالا پر از اتاق بود که هر چیزی ممکن بود توش باشه... تک تک اتاق هایی که درشون باز بود رو برسی کردم و متوجه شدم بعضی هاشون اتاق شکنجه بود و بعضی از اتاق ها رو برای نگه داری مواد و اسلحه گذاشته بودن... به اخرین در که رسیدم متوجه شدم قفله... خواستم در اتاق رو باز کنم که متوجه سایه ای پشت سرم شدم!
_یه بانوی زیبا توی این راهروی تاریک...تک و تنها چی میخواد؟ نمیترسی خوراک یکی از مرد های تشنه این مهمانی بشی؟
_فرار یا دفاع؟ کدوم رو باید انتخاب میکرد؟ صاحب سایه و صدای پشت سرش رو میکشت یا از دستش فرار میکرد؟ بیهوش کردنش بهترین راه بود... اما اگه خودش رو به موش مردگی میزد بهتر نبود؟ پس ارامشش رو حفظ کرد و خیلی اروم برگشت عقب! این... این پسر یکی از شریک های پروانه سیاه بود! اما بدون ماسک؟
جین « خب نگفتی اینجا چیکار میکنی؟ میدونی الان که چهره جذابم رو دیدی باید کشته بشی... اما حداقل قبل از مرگت بگو برای کی جاسوسی میکردی؟
کاترین « مم.. من من شما رو نمیشناسم... یعنی خواستم برم سرویس اما... اما گم شدم.. خواهش میکنم رحم کنید
جین « *پوزخند... بازیگر خوبی هستی
کاترین « دستش رو به سمت جیب کتش برد و احساس کردم قراره با تفنگ تهدیدم کنه برای همین چاقوی کوچیکی رو که جاساز کرده بودم رو در اوردم و روی گردنش گذاشتم! بهتره دست به تفنگ نشی چون ممکنه اوخ بشی خودشیفته
جین « اوه... یه شیر ماده!
کاترین « شما که خودتون یکی دارین... باغ وحشتون تکمیله
جین « خوشم اومد.... اگه دختر خوبی باشی و این چاقو پلاستیکی رو برداری شاید به تیکه تیکه کردن دست و پات رضایت دادم و نکشتمت
کاترین « برخلاف مقامی که داشت چهره جذاب و زیبایی داشت... شونه هایی پهن با اندام بینظیر و لب های قلوه ای! کت سفید رنگ تنش با چراغ های قرمز راهرو هم خونی زیبایی داشت ... منو تهدید میکنی؟ اول موقعیت خودت رو نگاه کن
جین « ببین بچه گربه رو اعصابم نرو زود این ماسماک رو بردار وای به حالت اگه یه خط بردارم... فاتحه خودت رو بخون
کاترین « اگه با اما و اگر کار کنیم اومدن اینجای ما هیچ نتیجه ای نداره...
جورج « اهان بعد باید حتما سوپر من بازی در بیاری؟
کاترین « خب یک ساعت بهم وقت بدین
لونا « خب که چیکار کنی؟
کاترین « تو یه این یک ساعت رئیس و شریک هاش رو شناسایی میکنم و از طبقه بالا عکس برداری می کنم... اصلا شاید یه مدرک محکم پیدا کردیم
کوک « فکر خوبیه
تهیونگ « خیلی خب فقط یک ساعت... بعدش برگردین... نباید زیاد اونجا بمونین
کاترین « به محظ دریافت چراغ سبز از فرمانده عملیات که تهیونگ بود کوک و لارا یه دعوای سوری راه انداختن و من یواشکی رفتم بالا... طبق انتظارم طبقه بالا پر از اتاق بود که هر چیزی ممکن بود توش باشه... تک تک اتاق هایی که درشون باز بود رو برسی کردم و متوجه شدم بعضی هاشون اتاق شکنجه بود و بعضی از اتاق ها رو برای نگه داری مواد و اسلحه گذاشته بودن... به اخرین در که رسیدم متوجه شدم قفله... خواستم در اتاق رو باز کنم که متوجه سایه ای پشت سرم شدم!
_یه بانوی زیبا توی این راهروی تاریک...تک و تنها چی میخواد؟ نمیترسی خوراک یکی از مرد های تشنه این مهمانی بشی؟
_فرار یا دفاع؟ کدوم رو باید انتخاب میکرد؟ صاحب سایه و صدای پشت سرش رو میکشت یا از دستش فرار میکرد؟ بیهوش کردنش بهترین راه بود... اما اگه خودش رو به موش مردگی میزد بهتر نبود؟ پس ارامشش رو حفظ کرد و خیلی اروم برگشت عقب! این... این پسر یکی از شریک های پروانه سیاه بود! اما بدون ماسک؟
جین « خب نگفتی اینجا چیکار میکنی؟ میدونی الان که چهره جذابم رو دیدی باید کشته بشی... اما حداقل قبل از مرگت بگو برای کی جاسوسی میکردی؟
کاترین « مم.. من من شما رو نمیشناسم... یعنی خواستم برم سرویس اما... اما گم شدم.. خواهش میکنم رحم کنید
جین « *پوزخند... بازیگر خوبی هستی
کاترین « دستش رو به سمت جیب کتش برد و احساس کردم قراره با تفنگ تهدیدم کنه برای همین چاقوی کوچیکی رو که جاساز کرده بودم رو در اوردم و روی گردنش گذاشتم! بهتره دست به تفنگ نشی چون ممکنه اوخ بشی خودشیفته
جین « اوه... یه شیر ماده!
کاترین « شما که خودتون یکی دارین... باغ وحشتون تکمیله
جین « خوشم اومد.... اگه دختر خوبی باشی و این چاقو پلاستیکی رو برداری شاید به تیکه تیکه کردن دست و پات رضایت دادم و نکشتمت
کاترین « برخلاف مقامی که داشت چهره جذاب و زیبایی داشت... شونه هایی پهن با اندام بینظیر و لب های قلوه ای! کت سفید رنگ تنش با چراغ های قرمز راهرو هم خونی زیبایی داشت ... منو تهدید میکنی؟ اول موقعیت خودت رو نگاه کن
جین « ببین بچه گربه رو اعصابم نرو زود این ماسماک رو بردار وای به حالت اگه یه خط بردارم... فاتحه خودت رو بخون
- ۱۲۵.۶k
- ۰۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط