وقتی به دوش خاطره ها می نشانی ام

وقتی به دوش خاطره ها می نشانی ام ،
تا انزوای تلخِ غزل می کشانی ام

خود را به سطر سطر نگاهت سروده ام
حتی اگر مچاله کنیّ و نخوانی ام

من اهل چشم های توام ای جهان من !
گریه نکن که از وطن خود برانی ام

برگی خزان گرفته و پژمرده ام که تو
با بادِ بی تفاوتیت می تکانی ام

"فرهاد" و "قیس" ، مردنشان شرط عشق بود
یاری کن ای اجل ! که به یاران رسانی ام ...
وقتی به دوش خاطره ها می نشانی ام ،
تا انزوای تلخِ غزل می کشانی ام

خود را به سطر سطر نگاهت سروده ام
حتی اگر مچاله کنیّ و نخوانی ام

من اهل چشم های توام ای جهان من !
گریه نکن که از وطن خود برانی ام

برگی خزان گرفته و پژمرده ام که تو
با بادِ بی تفاوتیت می تکانی ام

"فرهاد" و "قیس" ، مردنشان شرط عشق بود
یاری کن ای اجل ! که به یاران رسانی ام ...

#خاصترین
دیدگاه ها (۲)

در آسمانِ چَشمانت چند خورشید به مهربانی می تابندکه اینچنین ب...

غرق در تلخ ترین وحشت یک کابوسممن که از آمدنت مثل خزان مایوسم...

تا بیایی دل من آب شده، دیر نکنبی خودی این ور و آن ور نرو و گ...

انبوه اندوهی که در من جا گرفته حال منِ دور از تو را، حالا گر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط