رمان چرا به من نمی پیوندی

رمان چرا به من نمی پیوندی؟
.
.
.
.
.
.
.
.
یک روز بهاری بود من و دوستم الینا به طرف مایکل رفتیم. او پسر معروفی بودو زیبا ترین پسر دنیا بود.میخواستم برای آخرین بار بقلش کنم ولی این دفعه او از من دوری می کرد.هروز صبح این کارو می کردم،ولی بازم ازم دوری می کرد و امروز کار آخرم بود. با ناراحتی رفتم،دوستم الینا گفت که چرا همش میری سمتش تو که در سطح اون نیستی.من بهش گفتم:آخه من اونو با دخترای دیگه می بینم چیکار کنم،با خودم میگم شاید قبول کنه.
الینا بهم گفت:آخی ❤️ اشکال نداره سعی کن💕 سفت بغلش کردم و ازش خداحافظی کردم.
مایکل اون پشت بود-
دستاش رو سفت چلوند-
تو ذهن خودش:یعنی همچین فکری کرده؟نمیدونه اونا دختر خالم هستن؟ داره می‌ره سمت کلاس- یهو دیدم اومد دستم رو گرفت و بردم.....
دیدگاه ها (۲)

رمان چرا به من نمی پیوندی؟.............بردم روی پشت بوم یجا ...

رمان چرا به من نمی پیوندی؟بهش خندیدم بعدم همونجا موندم لباس ...

گوجیییی

مینی طورییی

پارت ۳ موضوع : نفرین عشق سیاه جی چا: بعد تموم شدن صدای جیغم ...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۱۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط