دیدی چقدر ساده دل از من برید و رفت
دیدی چقدر ساده دل از من برید و رفت؟
چشمانِ خیس و ملتمسم را ندید و رفت
من حسرتِ صداقت او را کشیدم و
او نیز طعمِ سادگیام را چشید و رفت
از من چه دیده بود که در بینِ مردمان
این گونه پردههای حیا را درید و رفت؟!
پرواز را نه مثل من از دل قبول داشت
وقتی که از جهان خودش پرکشید و رفت
آیا هنوز در پیِ بامی ندیده است،
چشمِ کبوتری که زِ دامی پرید و رفت؟!
حیف از دلم که فلسفهاش زندگی نبود
نفرین به او که دغدغهام را شنید و رفت
آنکس که ابتدا به من امّیدِ عشق داد
آخر گرفت از دلِ تنگم امید و رفت...
چشمانِ خیس و ملتمسم را ندید و رفت
من حسرتِ صداقت او را کشیدم و
او نیز طعمِ سادگیام را چشید و رفت
از من چه دیده بود که در بینِ مردمان
این گونه پردههای حیا را درید و رفت؟!
پرواز را نه مثل من از دل قبول داشت
وقتی که از جهان خودش پرکشید و رفت
آیا هنوز در پیِ بامی ندیده است،
چشمِ کبوتری که زِ دامی پرید و رفت؟!
حیف از دلم که فلسفهاش زندگی نبود
نفرین به او که دغدغهام را شنید و رفت
آنکس که ابتدا به من امّیدِ عشق داد
آخر گرفت از دلِ تنگم امید و رفت...
- ۴.۱k
- ۱۷ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط