زوالعشق پارتشصت مهدیهعسگری

#زوال_عشق #پارت_شصت #مهدیه_عسگری

مامان و شبونه مرخص کردن و برگشتیم خونه....

بعد از اینکه مامان و توی تختش خوابوندم با یه دنیا خستگی به سمت اتاقم رفتم و خوابیدم.....


صبح با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم....هنوز ویندوزم بالا نیومده بود که یهو یادم اومد امروز تو شرکت قرار دارم.....


سریع از جام بلند شدم و به سمت دستشویی رفتم و بعد از اینکه دست و صورتمو شستم مسواکمو زدم و به سمت کمدم رفتم....


اوووممممم چی بپوشم؟!.....اها فهمیدم!!!...یه مانتو بلند مشکی و اندامی با شلوار تنگ و مقنعه سورمه ای ....کیف سفیدمو به همراه کفشای اسپرت ستش برداشتم تا دم در بپوشمشون.....

حال مامان و پرسیدم و ازش خدافظی کردم و بعد از پوشیدن کفشام از خونه زدم بیرون و سوار ماشین شدم و به سمت شرکت روندم....


حتی صبحونه هم وقت نکردم بخورم.....

به موقع رسیدم جلوی شرکت....سریع ماشین و پارک کردم و به سمت شرکت رفتم.....

داخل شدم و بعد از اینکه اونهمه پله رو بالا رفتم به میز منشی رسیدم....سلامی کردم که شناخت و گفت:چند لحظه بشینید رییس جلسه دارن....


سری تکون دادم و نشستم ....چند دقیقه بعد منشی گفتم میتونم برم داخل....

درو باز کردم که دهنم باز موند....وای عجب اتاقی...

دیوارای پشت میز تماما شیشه ای بود و دیزاین اتاق سفید_سبز بود و به آدم روحیه و شادابی عجیبی میداد.....

یه میز بزرگم وسط اتاق گذاشته شده بود که یه مرد چارشونه جوون پشت میز نشسته بود که سرش پایین بود و چیزی یادداشت میکرد....

سلامی کردم که با صدای من سرشو آورد بالا که شکه و متعجب نگاش کردم و....
دیدگاه ها (۳۷)

#زوال_عشق #پارت_شصت_و_یک #مهدیه_عسگریاونم با تعجب نگام میکرد...

توجه توجهبچهاااا سلام موقعیت جوره بزودی پارت میذارم💓 😋

#زوال_عشق #پارت_پنجاه_و_نه #مهدیه عسگریبه اتاقم رفتم و بعد ا...

#زوال_عشق #پارت_پنجاه_و_هشت #مهدیه_عسگریجلوی اون کافی شاپ هم...

عشق مافیاییp9

#دوپارتی#هیونجین#درخواستیوقتی شب عروسی... ویو ات وای امروز خ...

پارت هدیهپارت چهارم خدایی این کی بود؟اصلا ولش رفتم تو مامانم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط