دیگر تو را میان غزل گم نمی کنم

دیگر تو را میان غزل گم نمی کنم
تا دارمت نگاه به مردم نمی کنم

در گیر و دار تلخ رسیدن به عشق
حتی به جان خویش ترحم نمی کنم

این فصل پا به ماه غمی ژرف گونه بود
هرگز به این بهار تبسم نمی کنم

من در بهشت عشق تو آدم شدم، ولی
خود را خراب خوردن گندم نمی کنم

ای بهترین بهانه برای نمردنم
دیگر تو را میان غزل گم نمی کنم
دیدگاه ها (۱۸)

وقتی قلبی را عاشق کردیوقتی وجودی را وابسته کردیوقتی نفس های ...

با کسی باشید که برای خودشارزش قائل باشد.کسی که وجود خودش راا...

خوش نشین قلب من یک دم مدارا کنفقطهر که را جز من برای عشق حاش...

برایِ منی که داشتنت را با سلول به سلولِ تنم چشیده بودم،برایِ...

نمی داند دل تنها، میان جمع هم تنهاستمرا افکنده در تنگی، که ن...

بسم الله الرحمن الرحیم دعا برای نیل به حیات طیّبه :گفتند بیا...

فراز مردانی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط